وبگاه عالی نیوز

در صورت دسترسی به اینترنت؛ آدرس را کلیک فرمایید

وبگاه عالی نیوز

در صورت دسترسی به اینترنت؛ آدرس را کلیک فرمایید

آخرین اخبار از خبرگزاریها:
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف:

و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجةالله عليهم: ... و اما در رخدادهايي كه پيش مي آيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان هستم

آخرین نظرات
  • ۲۳ آذر ۰۰، ۲۰:۴۲ - آفیس 365 برای کسب‌و‌کارها
    جالب بود
  • ۲۳ آذر ۰۰، ۱۹:۲۵ - کناف سقف
    عالی

Portrait of Ruhollah Khomeini.jpg

تاریخ وقوع: 11 دی (1367)

نـامه تاریخى امام خمینى (ره ) در شرایطى خطاب به رهبرى شوروى (سابق ) نگاشته شد که تحلیلگران سیاسى نظاره گر تجدید نظر طلبى و آغـاز تـحـولات دنـیـاى کـمـونـیـسـم بـوده ولى قـادر بـه اظـهـار نـظـر و یـا اتـخـاذ مـوضـعـى روشـن نـسـبـت بـه رخـدادهـاى در حـال انـجـام در بـلوک شـرق نـبـودنـد. امـا (ره )، با بینشى برخاسته از مکتب وحى و فراتر از وقایع سیاسى ، به ترسیم این رویداد مهم پرداخت . اسـتـفـاده دقـیـق و بـه هـنـگـام از ایـن فرصت تاریخى در جهت ابلاغ نداى فطرت و پیام توحید، بیان غناى اسلام و آمادگى حوزه هاى علمیه تشیع جهت پاسخگویى به نیازهاى فکرى و اعتقادى نسل معاصر، برقرارى رابطه معنوى و ابراز همدردى و حمایت از مسلمانان شوروى و دیگر کشورهاى بلوک شـرق ، ایـسـتـادگـى نـظـام جـمـهـورى اسـلامـى بـر اصـل خـدشـه نـاپـذیـر نـه شـرقـى و نـه غـربـى و مـبـارزه بـا اسـتـکـبـار در اشـکـال و چهره هاى مختلف آن ، پیش بینى شکست قطعى مارکسیسم در میدان عمل و فروپاشى نظام الحادى کمونیسم ، هشدار جدى نسبت به فرو غلتیدن در دامـن نـظـام سـرمـایـه دارى غـرب ، تـحـقـق وعـده هـاى الهـى و بـازگشت نهایى جامعه انسانى به فطرت خداجوى خویش ، از جمله ویژگیها و نکات برجسته این پیام است و شایسته است که متفکران و اندیشمندان مسلمان به تشریح و تبیین معارف ناب آن پرداخته و نیاز روز افزون مسلمانان و دیگر ملیتها و مذاهب کشورهاى بلوک شرق را پاسخ گویند.
 

متن پیام امام خمینى (ره ) به گورباچف
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقاى گورباچف صدر هیئت رئیسه اتحاد جماهیر سوسیالیستى شوروى با امید خوشبختى و سعادت براى شما و ملت شوروى
از آنـجـا کـه پـس از روى کـار آمـدن شـمـا چـنـیـن احـسـاس مـى شـود کـه جـنـاب عـالى در تـحـلیـل حـوادث سـیـاسـى جـهـان ، خـصـوصـا در رابـطـه بـا مـسـائل شـوروى در دور جـدیـد از بـازنـگـرى و تـحـول و بـرخـورد قـرار گـرفته اید و جسارت و گستاخى شما در برخورد با واقعایات جهان چه بسا منشاء تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فـعـلى حـاکـم بـر جـهـان گـردد، لازم دیـدم نـکـاتـى را یـادآور شـوم ، هـر چـن مـمـکـن اسـت حـیـطـه تـفـکـر و تـصـمـیمات جدید شما تنها روشى براى حـل مـعـضـلات حـزبـى و در کـنـار آن حـل پـاره اى از مـشـکـلات مـردمـتـان بـاشد، ولى به همین اندازه هم شهادت تجدید نظر در مورد مکتبى که سالیان سـال فـرزنـدان انقلابى جهان را در حصارهاى آهنین زندانى نموده بود، قابل ستایش است و اگر به فراتر از این مقدار فکر مى کنید، اولین مساءله اى کـه مـطـمـئنـا بـاعـث موفقیت شما خواهد شد، این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر خدا زدایى و دین زدایى از جامعه ، که تحقیقا بزرگترین و بـالاتـریـن ضـربـه را بر پیکر مردم کشور شوروى وارد کرده است ، تجدید نظر نمایید و بدانید که بر خورد واقعى با قضایاى جهان جز از این طریق میسر نیست .
البـتـه مـمـکـن است از شیوه هاى ناصحیح و عملکرد غلط قدرتمندان پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیاى غرب رخ بنماید، ولى حقیقت جاى دیـگـرى اسـت . شـمـا اگـر بـخـواهـیـد در ایـن مـقـطـع تـنـهـا گـره هـاى گـور اقتصادى سوسیالیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه دارى غرب حـل کـنـیـد، نـه تـنـهـا دردى از جـامـعه خویش را دوا نکرده اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند، چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشـهـاى اقـتـصـادى و اجـتـمـاعـى بـه بـن بـسـت رسـیـده اسـت ، دنـیـاى غـرب هـم در هـمـیـن مسایل - البته به شکل دیگر - و نیز در مسایل دیگر گرفتار حادثه است .
جناب آقاى گورباچف !
بـایـد بـه حـقـیـقـت رو آورد، مـشـکـل اصـلى کـشـور شـمـا مـسـاءله مـالکـیـت و اقـتـصـاد و آزادى نـیـسـت . مـشـکـل شـمـا عـدم اعـتـقـاد واقـعـى بـه خـداسـت هـمـان مـشـکـلى کـه غـرب را هـم بـه ابـتـذال و بـن بـسـت کـشـیـده و یـا خـواهـد کـشـیـد. مشکل اصلى شما مبارزه طولانى و بیهوده با خدا و مبداء هستى و آفرینش است .
جناب آقاى گورباچف !
بـراى هـمـه روشـن اسـت کـه از ایـن پـس کـمـونـیسم را باید در موزه هاى تاریخ سیاسى جهان جستجو کرد، چرا که مارکسیسم جوابگوى هیچ نیازى از نـیـازهـاى واقـعـى انسان نیست ، چرا که مکتبى است مادى و با مادیات نمى توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسى ترین درد جامعه بشرى در غرب و شرق است ، به درآورد.
حضرت آقاى گورباچف !
مـمـکـن اسـت شـمـا اثـبـاتـا در بـعـضـى جـهـات بـه مـارکـسـیـسـم پـشـت نـکـرده بـاشـیـد و از ایـن پـس هـم در مـصـاحـبـه هـا، اعـتـقـاد کـامـل خـودتـان را بـه آن ابـراز کـنـیـد، ولى خود مى دانید که ثبوتا این گونه نیست . رهبر چین اولین ضربه را به کمونیسم زد و شما دومین و على الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن نواختید. امروز دیگر چیزى به نام کمونیسم در جهان نداریم . ولى از شما جدا مى خواهم که در شکستن دیوارهاى خـیـالات مـارکـسـیـسـم ، گـرفـتار زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعى این مطلب را پیدا کنید که آخرین لایه هاى پوسیده هفتاد سال کژى جهان کمونیسم را از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگر دولتهاى همسو با شما که دلشان براى وطن و مردمشان مى طپد، هرگز حـاضـر نـخـواهـنـد شـد بـیش از این منابع زیر زمینى و رو زمینى کشورشان را براى اثبات موفقیت کمونیسم - که صداى شکستن استخوانهایش هم به گوش فرزندانشان رسیده است - مصرف کنند.
آقاى گورباچف !
وقـتـى از گـلدسـتـه هـاى مساجد بعضى از جمهوریهاى شما پس از هفتاد سال بانگ الله اکبر و شهادت به رسالت حضرت ختمى مرتبت - (صلى الله عـلیـه و آله و سـلم ) بـه گـوش رسـیـد، تـمامى طرفداران اسلام ناب محمدى (صلى الله علیه و آله و سلم ) را از شوق به گریه انداخت . لذا لازم دانـسـتـم ایـن مـوضـوع را بـه شـمـا گوشزد کنم که بار دیگر به دو جهان بینى مادى و الهى بیندیشید. مادیون معیار شناخت در جهان بینى خویش را ((حس )) دانسته و چیزى را که محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون مى دانند و هستى را همتاى ماده دانسته و چیزى را که ماده ندارد، موجود نمى دانند. قهرا جهان غیب مانند وجود خداوند تعالى و وحى و نبوت و قیامت را یکسره افسانه مى دانند. در حالى که معیار شناخت در جهان بینى الهى اعم از ((حس و عـقـل ، مـى بـاشـد و چـیـزى کـه معقول باشد، داخل در قلمرو علم مى باشد، گر چه محسوس نباشد. لذا هستى اعم از غیب و شهادت است و چیزى که ماده نـدارد، مـى تـوانـد مـوجـود بـاشـد و هـمـان طـور کـه مـوجـود مـادى بـه ((مـجـرد)) اسـتـنـاد دارد، شـنـاخـت حـسـى نـیـز بـه شـنـاخـت عقل متکى است .
قـرآن مـجـیـد اسـاس تـفـکـر مادى را نقد مى کند و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست وگرنه دیده مى شد، ((لن نومن لک حتى نرى الله جهره ))، مـى فـرماید: ((لا ترکه الابصار و هو یدرک الابصار و هواللطیف الخبیر)). از قرآن عزیز و کریم و استدلالات آن در موارد وحى و نبوت و قـیـامـت بـگـذریـم کـه از نـظـر شـمـا اول بـحـث اسـت . اصـولا مـیـل نـداشـتـم شـمـا را در پـیـچ و تـاب مـسـائل فـلاسـفـه ، بـخـصـوص فلاسفه اسلامى بیندازم . فقط به یکى دو مثال ساده و فطرى و وجدانى که سیاسیون هم مى توانند از آن بهره اى ببرند، بسنده مى کنم : این از بدیهیات است که ماده و جسم هر چه باشد، از خود بى خبر است . یک مجسمه سنگى یا مجسمه مادى انسان ، هر طرف آن از طـرف دیـگـرش مـحـجـوب اسـت ، در صـورتى که به عیان مى بینیم که انسان و حیوان از همه اطراف خود آگاه است مى داند کجاست ، در محیطش چه مى گذرد، در جهان چه غوغایى است . پس در حیوان و انسان چیز دیگرى است که فوق ماده است و از عالم ماده جداست و با مردن ماده نمى میرد و باقى است . انـسـان در فـطـرت خـود هـر کمالى را به طور مطلق مى خواهد و شما خوب مى دانید که انسان مى خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتى که نـاقـص اسـت ، دل نـبـسـتـه اسـت . اگـر عـالم را در اخـتـیـار داشـتـه بـاشـد گـفـتـه شـود جـهـان دیـگـرى هـم هـسـت ، فـطـرتـا مـایـل اسـت آن جـهـان را هـم در اخـتـیـار داشـتـه بـاشـد. انـسـان هـر انـدازه دانـشـمـنـد بـاد گـفـتـه شـود عـلوم دیـگـرى هـم هـسـت ، فـطـرتـا مـایـل اسـت آن عـلوم را هـم بـیـامـوزد. پـس قـدرت مـطـلق و عـلم مـطـلق بـایـد بـاشـد تـا آدمـى دل به آن ببندد، آن خداوند متعال است که همه به آن متوجهیم ، گرچه خود ندانیم . انسان مى خواهد به ((حق مطلق )) برسد تا فانى در خدا شود. اصولا اشتیاق به زندگى ابدى در نهاد هر انسانى نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است .
اگر جناب عالى میل داشته باشید در این زمینه ها تحقیق کنید، مى توانید دستور دهید که صاحبان این گونه علم ، علاوه بر کتب فلاسفه غرب ، در این زمـینه به نوشته هاى فارابى و بوعلى سینا - رحمه الله علیهما - در حکمت مشاء مراجعه کنند تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شـنـاخـتـى بـر آن اسـتـوار اسـت ، مـعـقـول اسـت نـه مـحـسـوس ، و ادراک مـعـانـى کـلى و نـیـز قـوانـیـن کـلى کـه هـرگـونـه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس . و نیز به کتابهاى سهروردى - رحمه الله علیه - در حکمت اشراق مراجعه نموده و براى جناب عالى شـرح کـنـنـد کـه جسم و هر موجود مادى دیگر به نور صرفه که منزه از حس مى باشد: نیازمند است و ادراک شهودى ذات انسان از حقیقت خویش ، مبرا از پـدیـده حـسـى اسـت . و از اسـاتـیـد بـزرگ بـخـواهـیـد تـا بـه حـکـمـت متعالیه صدرالمتاءلهین - رضوان الله تعالى علیه و حشره الله مع النبیین والصـالحـیـن - مـراجـعه نمایند تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نـخواهد شد. دیگر شما را را خسته نمى کنم و از کتب عرفا و بخصوص محیى الدین بن عربى نام نمى برم که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مـطـلق گـردیـد، تـنـى چـنـد از خـبـرگـان تـیـز هـوش خـود را کـه در ایـن گـونـه مـسائل قویا دست دارند، راهى قم گردانید تا پس از چند سالى با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر زموى منازل معرفت آگاه گردند که بدون این سفر، آگاهى از آن امکان ندارد.
جناب آقاى گورباچف !


اکنون بعد از ذکر این مسایل و مقدمات از شما مى خواهم درباره اسلام به صورت جدى تحقیق و تفحص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و مسلمین به شـمـا، کـه بـه جـهـت ارزشـهـاى والا و جـهـان شمول اسلام است که مى تواند وسیله راحتى و نجات همه ملتها باشد و گره مشکلات اساسى بشریت را بـازگـو نـمـایـد. نـگـرش جـدى بـه اسـلام مـمـکـن اسـت شـمـا را بـراى هـمـیـشـه از مـسـاءله افـغـانـسـتـان و مـسـائلى از ایـن قبیل در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک مى دانیم .
بـا آزادى نـسـبـى مـراسـم مـذهبى در بعضى از جمهوریهاى شوروى ، نشان دادید که دیگر این گونه فکر نمى کنید که مذهب مخدر جامعه است . راستى مذهبى که ایران را در مقال ابرقدرتها چون کوه استوار کرده است ، مخدر جامعه است ؟! آیا مذهبى که طالب اجراى عدالت در جهان و خواهان آزادى انسان از قـیـود مـادى و مـعـنـوى اسـت ، مـخـدر جـامـعه است ؟! آرى مذهبى که وسیله شود تا سرمایه هاى مادى و معنوى کشورهاى اسلامى و غیر اسلامى در اختیار ابـرقـدرتـهـا و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است ، مخدر جامعه است . ولى این دیگر مذهب واقعى نیست ، بلکه مذهبى است که مردم ما آن را مذهب آمریکایى مى نامند.
در خـاتـمـه صـریـحـا اعـلام مـى کـنم که جمهورى اسلامى ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتى مى تواند خلا اعـتـقـادى نـظـام شـمـا را پـرنـمـایـد و در هـر صـورت کـشـور مـا هـمـچـون گـذشـتـه بـه حـسـن هـمـجـوارى و روابـط متقابل معتقد است و آن را محترم مى شمارد.

 

و السلام على من اتبع الهدى
روح الله الموسوى الخمینى

 

شرح دیدار از زبان حضرت آیه الله جوادى آملى
بسم الله الرحمن الرحیم و ایاه نستعین
همان طورى که پیدایش اصل انقلاب اسلامى با هدایت فکرى بود، دوام آن نیز با تداوم دعوت فرهنگى خواهد بود، و چنانکه بیدارى مردم مسلمان ایران بـا رهـبـرى دیـنـى آغـاز شـد، نـهـضـت مـردم خارج از این مرزوبوم نیز با هدایت مذهبى انجام پذیر است ، و این همان صدور انقلاب اسلامى به خارج از کـشـورمان مى باشد ((صدور انقلاب )) به معناى دخالت در شؤ ون مردم کشورهاى دیگر نیست ، بلکه به معناى پاسخ دادن به سوالهاى فکرى بـشر تشنه معارف اسلامى است و از آن جهت که مبداء فاعلى همه - انسان و جهان - خداست و مبداء قابلى همه انسانها فطرت خداجو و خداخواه است وظیفه رهـبـران الهـى اقـتضا دارد نداى هاتف غیبى را که براى گوش دل آشناست ، به سمع همه صاحبدلان منظر برسانند و هیچ فردى یا گروهى را از این موهبت الهى محروم نکنند.
انقلاب اسلامى ایران تداوم راه پیام آوران الهى عموما و پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) و جانشینان راستین آن حضرت (صلى الله علیه و آله و سـلم ) خـصوصا بوده و رهبرى امام خمینى (قدس سره الشریف ) همانا وراثت نایبان عمومى آن پیشوایان دینى بوده است . بنابراین حضرت امام همه خطوط هدایت را از رهنمودهاى دینى دریافت کرده اند. گرچه رسالت رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) از همان آغاز بعثت ، جهانى بوده ، لیـکـن نـحـوه اجـراى آن از خـویـشـان پـیـامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) شروع شد تا بزرگترین امپراطوریهاى عصر خود، نه آنکه رسالت آن حـضـرت (صـلى الله عـلیـه و آله و سـلم ) از اول مـحدود بود، سپس توسعه یافت و تمایزى که بین آیه ((و انذر عشیرتک الاقربین )) (خویشان نزدیک خود را از تمرد در برابر خدا بیم ده ). و آیه ((فاصدع بما تومر.))(ماموریت تبلیغى خود را علنى کن ). وجود دارد، در نـحـوه اجـراى تـدریـجـى رسـالت اسـت ، نـه نـمـو خود نبوت . چنانکه امتیاز بین آیه قاتلوا الذین یلونکم من الکفار(با کافران موعظت نـاپـذیـر نـزدیـکـتـان مـبـارزه کـنید) و آیه هوالذى ارسال رسوله بالهدى و دین الحق لیظهره على الذین کله و لوکره المشرکون  (اوست خـدایـى کـه پـیـامـبـر خـود را بـا هـدایـت و دیـن حـق و مـنـزه از بـطـلان فـرسـتـاده تـا آن دیـن حـق را بـر هـمـه مـکـاتـب بـاطـل پـیـروز کـنـد، گـرچـه مـشـرکـان کـراهـت داشـتـه بـاشـنـد.) فـقـط در مـسـیـر تـدریـجـى اجـراى مـامـوریـت اسـت ، نـه در رشـد اصل رسالت ، که قبلا اصل رسالت محدود بود و بعد گسترش یافت . هدف اصلى نهضت اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى (ره ) جهانى بوده و هست و تـفـاوت بـیـن پـیـامـهـاى امـام خـمـیـنـى (ره ) بـراى شـاه مـعـدوم و مـسـئولان سـلسـله مـنـحـط پـهـلوى و بـیـن پـیـام آن حـضـرت بـراى مـیـخائیل گورباچف ، رهبر کنونى اتحاد جماهیرشوروى ، فقط در نحوه اجراى این وراثت عمومى اولوالعزمهاى الهى است . و گرنه ماموریت دینى نسبت به درون مرز ایران و بیرون آن یکسان است ، و امتیاز در تدریج اجرا خواهد بود. محتواى نامه امام (ره ) معرف عمیقى است که تبیین همه آن شرح مبسوط را مى طلبد، لیکن ایجاز اصل متن اجازه اسهاب  و تطویل را به شرح نمى دهد، و گرنه هماهنگ نخواند بود. چون شرح گسترده شایسته متن کـوتـاه نـمـى بـاشـد. لذا شـارحـان نـهـج البـلاغـه بـراى تـبـیـیـن کـلمـات قـصـار سـیـد الاولیـاء و الاوصـیـاء حـضـرت عـلى بـن البـیـطالب علیه افـضـل صـلوات المـصـلیـن ، اسـهـاب و گـسـتـرش را روا نـدانـسـتـه انـد. از ایـن جـهـت بـه شـرح بـعـضـى از جـمـله هـاى دقـیـق مـتـن بـسـنـده ده و در ذیل هر فصلى به متن منظور اشاره شده است .
ابـتـکـار امـام خـمـیـنـى در دیـن و فـقـه شـنـاسـى نـه مـانـنـد اخـبـاریـون بـود کـه از روزنـه زبـون تـحـجـر و ثـقـبـه کـم نـور جـمـود و خـمـول بـه آن مـى نـگـرنـد و نـه مـانـنـد سـایـر اصـولیـون بـود کـه در تـنـگـنـاى مـبـاحـث الفـاظ و اصول عملیه در آن نظر مى نمایند و نه همتاى سایر حکیمان و عارفان بود، که گرچه از جایگاه بلند علمى جامع غیب و شهادت اند ولى از جهت عملى در صـراط مـسـتـقیم انس ‍ بین آن دو به سرنمى برند، بلکه غالبا به نشاءه غیب ماءنوس تر از قلمرو شهادت اند، بلکه دین شناسى او در ((فقه اصغر)) و ((اوسط)) و ((اکبر)) تابع دین شناسى امامان معصوم (علیهم السلام ) بوده است ، که آن ذوات مقدس دین را در همه مزایاى غیب و شـهـودش مـى شـنـاخـتـند و در صدد اجراى همه آن بودند و تنها راه عملى نمودن آن تاءسیس حکومت اسلامى است . و آن وقتى مقدور مى باشد که رابطه فـقـیـه عدل با مردم نظیر رابطه محدث و مستمع نباشد، چنانکه اخباریهاى مفرط مى پندارند، و در حد ارتباط مرجع تقلید صرف و مقلد نباشد، چنانکه سـیره برخى از اصولیها بر آن بوده و هست و در مرز تعلم معارف و تهذیب نفوس و اقامه براهین عقلى براى ((وحدت تشکیکى )) یا ((شخصى )) هـسـتـى خـلاصـه نگردد. چنانکه داءب بعضى از حکیمان و عارفان بر آن بوده و مى باشد، بلکه با حفظ همه خوبیهاى گذشته که آن مشایخ و اعـاظـم داشته و دارند، افزون بر آن ، پیوند فقیه جامع عادل با مردم رابطه امام و امت باشد، چنانکه منوبان معصوم (علیهم السلام ) این چنین بوده و هستند.
نـبـوغ امـام خـمینى در فقه شناسى در طرح اصل مساءله ((ولایت فقیه )) نبود. زیرا این مسئله سابقه طولانى دارد، و نیز در جمع آورى ادله عقلى و نـقـلى بـر آن نـبـود، چـون اسـتـدلال نـیـز کـم و بـیـش بـى سـابـقـه نـیـسـت و هـمـچـنـیـن در تـدویـن رسـاله مـسـتـقـل در ایـن زمـیـنـه نـبـود، زیـرا آمـار رسـاله هـایـى کـه در ایـن بـاره بـطـور مـسـتـوفـى نـگـاشـتـه شـد قـابـل توجه است ، بلکه مزیت آن حضرت (ره ) در این بوده که اولا، تمام پهنه زمین ازکران تاکران و همه سینه باز زمان از عصر تا عصر را قلمرو ((ولایـت فـقـیـه )) نـایـب امـام عـصـر - ارواحـنـا فـداه - مـى دانـسـت . ثـانـیـا عـقـل عـمـلى او بـا ((ولایـت )) مـتـحـد بـود، چـنـانـکـه عـقـل نـظـرى او بـا فـقـهـت مـتـحـد شـد و چـون در افـق والاى تـجـرد قـرار داشـت ، حـجـاب بـیـن نـظـر و عـمـل رخـت بـر بـسـت و فـقـاهـت آمـیـخـتـه بـا ولایـت و ولایـت عـجـیـن شـده بـا فـقـاهـت بـا روح ایـن انـسـان متکامل متحد شد، چنانکه نفس در مقام تجرد تام عقلى خود با معقول متحد مى گردد.
مـمـکـن اسـت کسى درباره امامت فقیه عادل نایب ولى عصر ارواحنا فداه کتاب بنویسد و همانند امام از نظر علمى گفتار یا نوشتار داشته باشد، ولى از نـظـر عـمـلى مـانـنـد امـت رفـتـار کـند. چنین فقیهى گرچه به امامت فقیه تفوه دارد، لیکن چون قدمى در این وادى نمى نهد و همه شرایط تحصیلى آن را شرایط حصولى مى پندارد و همه مقدمات واجب را مقدمات وجوب مى انگارد، تفکر امامت ندارد، بلکه آن را همتاى مساءله ((عبید)) و ((اماء)) براى تـشـحـیـذ اذهـان و بـدور از ابـتـلا طـرح مـى نـمـایـد. البـتـه بـیـن تـفـوه بـه امـامـت و تـفـکـر امـامـى داشـتـن فـرق بـوده و نـیـز بـیـن قـایل به ولایت فقیه بودن و ((فقه ولایى )) داشتن تمایز تام است و امتیاز این دو هم در کیفیت نگرش به فقه است و هم در صدد اجراى احکام آن . از ایـن رهـگـذر، امـام خـمـینى گاهى کاخ سفید غرب را مورد قهر ولایى خود قرار داده و مى گوید: ((آمریکا هیچ غلطى نمى تواند بکند.)) و زمانى کـاخ کـرمـلیـن شرق را چون کوخ محروم نشین مورد تفقد ولایى قرار داده و صدر هیئت رئیسه و دیگران را به دین مبین اسلام دعوت مى کند تا از شراره الحاد برهنه و به نور توحید برسند.
هیئت اعزامى از طرف امام خمینى (ره ) روز سیزدهم دى ماه 1367، تهران را به مقصد مسکو ترک و در روز چهاردهم به تهران برگشت و مدت توقف این سـفـر تـاریـخـى در مـسـکـو بـیـسـت و سـه سـاعـت بـود و در فـرودگـاه بـیـن المـللى بـا اسـتقبال نماینده ویژه صدر هیئت رئیسه شوروى و برخى از مسئولین بلند پایه سیاسى و امام جمعه مسکو و نیز با شرکت سفیر محترم وقت ایران در شوروى و تنى چند از برادران محترم سفارت ایران در مراسم استقبال روبرو شد.
قـبـل از مـلاقـات رسـمـى هـیـئت اعـزامـى بـا رهـبـر شـوروى و بـعـد از آن هـیـچـگـونـه تـمـاس سـیـاسـى بـا فـرد یـا گـروهى از طرف سرپرست هیئت حـاصـل نـشـد، زیرا این سفر فقط براى ابلاغ پیام و تبیین محتواى عمیق آن بود، لیکن سخنان مبسوطى پیرامون توحید و نفى الحاد، گاهى به زبان بـرهـان و زمـانـى بـا لسـان فـطـرت ، بـا اسـتـقـبـال و بـدرقـه کـنـنـده در ذهـاب و ایـاب ارایـه شـد و فـاصـله چـهل کیلومترى فرودگاه تا شهر مسکو، هم در رفتن و هم در برگشتن ، جز به یاد حق و نشر آثار آن و دعوت به خدا و احیاى فطرت ملحدان مارکسیست سپرى نشد.
وقـت مـلاقـات بـا رهـبـرى شـوروى سـاعـت یـازده ، روز چـهـاردهـم دى مـاه بـود و مـدت آن دو سـاعـت و پـنـج دقـیـقـه بـه طـول انـجامید: هنگام ورودمان به کاخ کرملین ، صدر هیئت رئیسه و دو نفر از مسئولین بلند پایه سیاسى ، که قبلا حضور یافته بودند، تا چند قدم در همان اتاق به استقبال آمدند، و با گرمى آماده شنیدن پیام امام خمینى شدند.
هیئت اعزامى مصمم بود ضمن حفظ احترام متقابل و رعایت کمال ادب ، که از وظایف بین المللى اسلام به شمار مى آید و اختصاص به گروه خاص ‍ ندارد، لسـان پـیـام امـام (ره ) را بـا زبـان تـعـلیـم و ارشـاد ادا کـنـد نـه بـا لسـان دیـپـلمـاسـى و هـرگـز قول فضل الهى را با هزل مجاز در عرف دیپلمات نیالاید و صلابت دعوت به توحید را در پاى تعارف رایج سیاست بازان ، به دهن و وهن ذبح نکند، بـلکـه بـعـنـوان رسـول امـیـن ، مـضـمـون پـیـام والا را بـا آهـنـگ تـدریـس القـا نـمـایـد، نه بصورت قرائت الفاظ و گزارش صورت و بدین منظور قـبـل از خـروج از اقـامـتـگـاه ، نـمـازى خـوانـده شـد و از ذات اقـدس خـداونـد بـا نـیـاز تـقـاضـا شـد: رب اشـرح لى صـدرى و یـسـر لى امـرى واحلل عقده من لسانى یفقهوا قولى
بـا احـسـاس آرامـش روح و عـدم اعـتـنـا بـه کـاخ کرملین و با ابلاغ پیام در چهره تعلیم و تبیین مضامین بلند آن در کسوت تدریس ، سروش هاتف غیبى ایـنـچـنـیـن شـنـیـده شـد: قـال قـد اوتـیـت سـؤ لک یـا مـوسـى  و هم اکنون با سقوط قدرتهاى سیاسى احزاب کمونیستى در مدت کوتاه و انـحـلال بسیار از مراکز اقتدار آن صلاى سفیران الهى به گوش همگان مى رسد: فاخذناه و جنوده فنبذناهم فى الیم و هو ملیم . کیفیت ابلاغ پیام به این سبک بود که تمام کلمات آن همراه با توضیح ضرورى برخى از موارد، بخوبى قرائت مى شد، سپس مترجمان ویژه کرملین آن را بـراى جـنـاب گـوربـاچـف و دو نـفـر دیـگـر کـه حـضـور داشـتـنـد تـرجـمـه مـى کـرد و اگـر مـطـلبـى بـراى خـود تـرجـمـه کـنـنـده قـابـل درک نـبـود، سـئوال مـى کـرد و بـا تـبـیـیـن و تـفـسـیـر لازم بـعـد از درک کـامـل ، آن را بـا تـرجـمـه روسـى بـه رهـبـر شـوروى مـنـتقل مى کرد، و در خلال قرائت پیام در کمال ادب دیپلماسى بود، لیکن اصل متن و انشاى آن در اوج هدایت به توحید بود نه در حضیض دیپلمات و سبک ابـلاغ آن نـیـز در حـد تـدریـس بـود نـه گـزارش صـرف . لذا گـاهـى نـشـانـه فـبـهـت الذى کـفـر هـمـراه بـا انفعال در رخسارش مشهود بود که مى رفت فطرت ((مرتکز)) را زنده نماید.
چون صدور این نامه تاریخ ساز بعد از پذیرش قطعنامه 598 بود و کشور اسلامى ایران وارد مرحله بازسازى و ترمیم خرابیهاى جنگ تحمیلى هشت ساله شد و از طرف دیگر مضمون نامه کاملا سرى بود و جز او احدى از مسئولین گرانقدر جمهورى اسلامى ایران کسى به آن آگاه نبود، لذا رهبران روسـیـه عـمـومـا و صـدر هـیـئت رئیـسـه آن خـصـوصـا، هـرگـونـه احـتـمـالى را پـیـرامـون مـفـاد پـیـام مـى دادنـد، مـگـر احـتـمـال دعوت به توحید و اسلام ناب محمدى (علیهم السلام ) را از این جهت ، بعد از استماع خطوط اصلى پیام ، تمام پیش داوریها و پیش فرضهاى رهـبـران کـرمـلیـن سـرابـگـونـه سـر از آب و خـواب بـرآورد و جـواب مـنـاسـب بـا انـدام مـوزون ایـن پـیـام آسـمـانـى را عـاجـلا نـدادنـد، بـلکه آجلا هم راجـل مـانـدنـد. چـنانکه حضرت امام (ره ) به فرستاده مخصوص میخائیل گورباچف فرمود: ((من مى خواستم درى از جهان غیب به چهره او بازکنم ، نه آنکه درباره مسائل جهان ماده با او سخن گفته باشم .))
رهـبـر شـوروى بـعد از استماع دقیق و درک منظور امام (ره ) با تاءنى کامل ، که کشف از تدبر در پاسخگویى مى کرد، شروع به جواب کرد و مدتى که براى سخنان جناب گورباچف و دریافت پاسخ نهایى از طرف هیئت اعزامى صرف شد، جمعا در حدود یک ساعت بود.
عصاره مطالبى که ایشان گفتند و ترجمان صحنه ملاقات آن را به فارسى برگرداند، عبارت از این بود:
1- از فرستادن نامه امام خمینى تشکر مى کنم .
2- در فرصت مناسب جواب آن را خواهم داد.
3- مضمون آن را به علماى شوروى اعلام مى داریم .
4- ما قانون آزادى ایمان را در دست تصویب داریم .
5- من قبلا گفتم با داشتن ایدئولوژیهاى مختلف مى توان با حسن همجوارى در کنار هم زندگى کرد.
6- امـام خمینى ما را به دین اسلام دعوت نموده است . آیا ما هم ایشان را به مکتب خودمان دعوت کنیم ؟ (در اینجا لبخند زد و دوباره گفت : این یک شوخى است .)
7- ایـن دعـوت یـک نـحـوه دخـالت در شـؤ ون کـشـور دیـگـر مـحـسـوب مـى شـود، زیـرا هـر کـشـورى در انـتـخـاب مـکـتـب آزاد و مستقل مى باشد.
هیئت اعزامى از ایران با دریافت این مطالب ، بررسى کرد که مهمترین بند جواب همان بند اخیر آن است که نشانه برخورد سیاسى با نامه امام (ره ) در آن بـه چـشـم مـى خـورد نـه بـرخـورد فـرهـنـگـى و تـعـلیـمـى مـحـض و بـا پـنـدار سـیـاسـى بـودن ، داخـل در دخـالت در کـشـور اجـنـبـى خـواهـد بـود، کـه بـا ایـن تـرتـیـب اصـل نـامـه و فـرسـتـادن پـیـام زیـر سـئوال مـى رفت . دیگر نوبت به مضمون آن نمى رسید، لذا مسئول هیئت اعزامى در پاسخ نهائى چنین گفت : از اینکه نوبت به مضمون آن نمى رسید، لذا مسئول هیئت اعزامى در پاسخ نهائى چنین گفت : از اینکه در کمال حوصله قرائت نامه را استماع کردید، تشکر مى کنیم و از اینکه آمادگى خود را جهت فرستادن جواب اعلام داشتید، تقدیر مى شود و از اینکه مضمون پیام را به اطلاع علماى کشورتان مى رسانید، شایان تشکر است . و از اینکه قانون آزادى دین را در دست تصویب دارید، به امید تسریع آن ، تقدیر مى شود، چنانکه زندگى مسالمت آمیز با داشتن مکتبهاى گوناگون در صورت رعایت اصـول انـسانى ، میسور مى باشد، اما ((دخالت در شئون داخلى کشور دیگر)) را باید توضیح داد. شما از عمق خاک وسیع روسیه تا اوج فضاى آسـمان آن آزادانه فعالیت دارید و هیچکس حق دخالت در امور داخلى کشور اجنبى را ندارد. لیکن محتواى این پیام ، همانند پیامهاى رهبران الهى دیگر، نه کارى به زیر زمین و نه برخوردى با روى زمین و نه ارتباطى با آسمان روسیه دارد، بلکه فقط با جان شما مرتبط مى باشد.
جـناب آقاى گوریاچف آیا شما همانند درخت هستید که مرگ شما عبارت از پژمرده شدن و فرسوده گشتن تن باشد و بعد از مرگ هیچ خبرى از زندگى و آثار نخواهد بود، یا جان شما همانند مرغى است که در قفس طبیعت تن محبوس است و مرگ شما به منزله گشوده شدن در این قفس و پرواز طائر روح بـه جـهـان جـاویـد مـى بـاشـد؟ البـتـه دومـى است ، نه اولى و مضمون نامه امام دعوت به توحید و پرهیز از الحاد است که راجع به جان شماست نه درباره کشور شما. البته وقتى روح آدمى موحد شد، راه صحیح کشوردارى را مى شناسد و آن را بخوبى اداره مى نماید.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی