عالی نیوز به نقل از رهروان ولایت:*«روزی در دوران طاغوت، در چهار راه گلو بندک تهران، بین زنی مسلمان و مأموری مزدور، درگیری بوجود آمد که مأمور فرومایه سعی داشت چادر را از سر زن مسلمان برگیرد؛ ولی زن مقاومت میکرد و فریاد میزد که مگر شما مسلمان نیستید و غیرت ندارید؟ مردم همه نگاه میکردند و کسی جرأت اعتراض نداشت. طلبهای جلو رفت و به آن پاسبان اعتراض کرد. او هم پرخاش کرد و گفت جواز عمامهات کو؟ طلبه شجاع نیز دست دراز کرد و چند سیلی به پاسبان زد. سرانجام او را دستگیر کردند و به کلانتری بردند. و حاصل محاکمه او دو ماه زندانی بود ... حسن میرمحمدصادقی، از افسران ناسیونالیست دوره رضاشاه، که به جرم کودتا علیه رژیم، زندانی بود، میگوید: در زندان قصر، یک بار که به حمام زندان رفته بودم، طلبه جوانی را دیدم که با سوز و گداز مثنوی میخواند، از حمام که بیرون آمد، پرسیدم چه کار کردی؟ گفت به یک افسر سیلی زدهام و مرا به اینجا آوردهاند. با خودم فکر کردم در زمانی که هیچکس جرأت ندارد به یک پاسبان شیرهای «تو» بگوید و اهانت کند، این طلبه یک افسر را زده است، از جسارت او خیلی خوشم آمد.»[۱]
اما این اخرین باری نبود که او به جرم حمایت از اسلام، محکوم میشد. زیرا زندگی پر فراز و نشیب این مجاهد نستوه و مبارزهاش با رژیم طاغوت، شاهد سالهای متمادی از تبعید و زندان بود.
او به برکت مکتب انسان ساز اسلام، مجموعه فراوانی از فضایل اخلاقی را در خود جمع نموده بود. اهل صداقت، صلابت، نستوهی، شجاعت، و روشنگری بود، و به رغم دانش سرشار و اجتهاد، اهل فریاد بود، نه سکوت و تمکین به وضع موجود. او اهل محافظه کاری نبود. و به واسطه همین اوصاف بود که از زبان پیر جماران ملقّب به ابوذر زمان شد:« ...آقاى طالقانى یک عمر در جهاد و روشنگرى و ارشاد گذراند. او یک شخصیتى بود که از حبسى به حبس و از رنجى به رنج دیگر در رفت و آمد بود؛ و هیچگاه در جهاد بزرگ خود سستى و سردى نداشت... او براى اسلام به منزله حضرت ابوذر بود؛ زبان گویاى او چون شمشیر مالک اشتر بود؛ بُرنده بود و کوبنده...»[۲]
آری! این شخصیت عظیم الشأن، کسی نیست جز حضرت آیة الله سید محمود طالقانی، که حقیقتا میتوان به واسطه سالهای طولانی جهاد و مبارزهاش، حقیقتا او را مصداق بارز این آیه شریفه دانست: «...فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیما»،[نساء ۹۵]؛«...و خداوند مجاهدان را بر بازنشستگان، به اجر و ثوابى بزرگ برترى داده است.»
او در زندان با وجود شکنجههای بی رحمانه، به برقراری جلسات تفسیر قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام برای زندانیان مسلمان همّت میگماشت و برای ایجاد وحدت بین مبارزان مسلمان نخستین نماز جماعت را در زندان بر پا نمود و استقامت وصف ناپذیرش در برابر شکنجههای خون آشامان ساواک، مایه قوت قلب دیگر زندانیان بود.
از شاخصههای مهم ابوذر زمان، شجاعت او بود. از کسی جز خدا نمیترسید که «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون»،[احقاف ۱۳]؛ «بىتردید کسانى که گفتند: پروردگار ما الله است، سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، نه بیمى بر آنان است و نه اندوهگین مىشوند.»
«یک روز نصیری (رئیس ساواک شاه) برای بازدید به زندان آمد. آیت اللّه سیّد محمود طالقانی قرآن میخواند و عینکش نیز تا نوک بینی پایین آمده بود. رئیس زندان که پشت سر نصیری میآمد، با دستپاچگی به طرف طالقانی اشاره کرد و گفت: «از جا بلند شو! مگر نمیبینی رئیس کل ساواک میآیند؟» آیة اللّه طالقانی خیلی خونْ سرد و بدون این که قرآن را کنار بگذارد یا عینک را روی چشمش مرتب کند، دستش را بلند کرد و به صورت تحقیر آمیزی به طرف رئیس زندان اشاره کرد و گفت: «این مرد، ارباب توست. چرا به من میگویی بلند شو؟!»[۳]
او حتی در دوران پیری و ضعف جسمی، هنگامیکه از تبعید برگشته بود، در جواب یکی از بستگانش که به وی میگفت: بهتر است که با این سنّ پیری و ضعف جسمی و تحمل زندانهای طولانی و با این همه قدر ناشناسی رجال دینی و دو رویی یاران نیمه راه و پشتیبانی نکردن مردم، قدری سکوت و کناره گیری کنید، فرمودند:«انسان میتواند در زندگی خیلی از چیزها را نبیند یا نشنود، اما نمیتواند نفهمد. گناه ما این است که از آنچه میفهمیم نمیتوانیم لب فرو ببندیم. شاید دیگران از مقام و موقعیتشان بترسند؛ من که جز این عبا و عصا چیزی ندارم، از چه بترسم؟»[۴] و نترسید و چندی از این سخن نگذشته بود که بار دیگر به زندان رفت؛ به خانه دومش.
آری!
«عار نبود شیر را از سلسله
نیست ما را از قضای حق گله
شیر را بر گردن ار زنجیر بود
بر همه زنجیرسازان میر بود»[۵]
سرانجام این مجاهد نستوه و شجاع، پس از سالها مبارزه، در ۱۳۵۸/۶/۱۹ به سوی حق شتافت و ملتی در غم فراقش غرق ماتم شدند.
*نویسنده: میثم
...................................................
پینوشت:
[۱].(با کمی تصرف) اسفندیاری محمد، پیک افتاب ص۴۸ الی ۵۰، چاپ اول،قم،صحیفه خرداد،۱۳۸۳ ش
[۲]. خمینی، روح الله، صحیفه امام،ج۹ ص۴۸۷
[۳].http://www.hawzah.net/fa/Occation/View/69455
[۴].طالقانی فریادی در سکوت، ج۱، ص ۱۷۳-۱۷۴
[۵].مولوی