روزی شیطان تلفنی تماس گرفت و بی مقدمه گفت: "حاضرم رؤیای تو را تبدیل به واقعیت کنم"، به ناگاه شوکه شدم! باورم نمی شد! تنم خیس عرق شده بود! وحشت و ترس سرا پای وجودم را فرا گرفته بود! به هر زحمتی که بود خودم را جمع کردم و بالاخره قراری برای مصاحبه گذاشتم.
روز مصاحبه
جناب شیطان با دو ساعت تاخیر حاضر شد. وقتی هم که رسید گفت:
روز مصاحبه
جناب شیطان با دو ساعت تاخیر حاضر شد. وقتی هم که رسید گفت: