زن روی صندلی چرخدار فرسودهاش نشسته، چادر سیاهش را روی صورتش کشیده، ساکت و آرام، در میان دستهای چروک خوردهاش جعبهای قرار دارد و رهگذرانی که هر از چند گاهی سکهای در آن میاندازند.
عالی نیوز به نقل از گزارش تیک، روی پاهای پیرزن کیسهای قرار دارد، پیرزن بهعابری که سکهای درون جعبه میاندازد نهیب میزند من گدا نیستم، اسکاچ میفروشم، اگه راست میگی ازم اسکاچ بخر. زن جوان عذرخواهی کرده و تقاضای اسکاچ میکند پیرزن دست در کیسه میکند و اسکاچی در اختیار زن قرار میدهد و پولش را درون جعبه میاندازد.به پیرزن نزدیک میشوم، اسکاچهای رنگی با نخهای رنگارنگ که بهوسیله دست بافته شدهاند، این اسکاچها رو خودتون بافتهاید؟چادرش را کنار میزند، پیرزنی است سفید رو که روزگار خطوط متعددی را در چهرهاش نمایان کرده با چشمان کمفروغش نگاهم میکند، بله.چرا اینها رو میبافی؟برای اینکه باید خرجم رو دربیارم.تو این سن و سال کسی نیست از شما حمایت کنه؟ نه خانم خدا ازم حمایت کنه کافیه.ان شاءالله. منظورم اینه همسری، بچهای؟ای بابا همسرم دو سالی هست به رحمت خدا رفته سه تا پسر دارم همه ماشاءالله برای خودشون کسی هستن اما از پس نگه داشتن من بر نمیان.یعنی حاضر به نگه داشتن شما نیستن؟نه؛ خانم هاشون حاضر نیستن با یه مادر شوهر معلول زندگی کنن میخواستن من رو به مراکز نگهداری سالمندان و معلولان ببرن که قبول نکردم.پس چی کار میکنید؟بهشون گفتم ولم کنید اونا هم ولم کردن.شاید شرایط مالیشون خوب نیست؟نه خانم یکیشون وکیله، یکی استاد دانشگاه است و یکی هم پزشکه.یعنی با این شرایط حاضر نیستند حتی به شما خرجی بدهند؟نه هیچ کمکی نمیکنند خودم باید از پس زندگی خودم بربیام. اینا رو چه طوری میبافید؟ نخها رو خودتون تهیه میکنید؟ نه مادر، خدا که آدم رو ول نمیکنه همسایهها کمکم کردن از قدیم بافتنی بلد بودم یکی از همسایهها برام نخ میخره و برام میاره من هم اینا رو میبافم و میارم تو خیابون و میفروشم. یه مدتی لیف میبافتم الانم اسکاچ میبافم.خونتون کجاست؟اسلامشهر.