مردی گریه کنان در قبرستان بود. دلیل گریه ی او را پرسیدند. مرد جواب داد : من مرده شورم امروز جسد جوانی را آورده بودند که اعدامش کرده بودند. داشتم با تیغ خالکوبی هایش را پاک میکردم که نوشته بود مرده شور آروم بشور این تن پر از خاطره هاست...
مرگ مثل یک تولد دوباره ست. شاید منی که اصلاً از مرگ نمیترسم انسان عجیبی به نظر بیام! اما این نترسیدنم از این ناشی میشه که حسی شبیه به مرگ رو تو یه تصادف سنگین تجربه کردم. در اولین لحظاتی که حس مردن به سراغم اومد بخاطر میلی که به زندگی داشتم مایل نبودم بمیرم ولی بعد کم کم راضی شدم سبک شدم. در لحظه ای که به رفتن راضی شدم خداوند فرصت دوباره ای به من داد که باعث شد تا از مرگ هراس نداشته باشم. موژا جان به این فکر کن که پس از مرگ چه کسی رو قراره ملاقات کنی؟ کسی رو که گفت از پدر و مادر به شما مهربانترم. به نظرم خوب بودن برای آدم موندن کافیه. عزیزم فقط خوب باش تا اجازه داشته باشی در کنار خوب مطلق به آرامش ابدی برسی.