وبگاه عالی نیوز

در صورت دسترسی به اینترنت؛ آدرس را کلیک فرمایید

وبگاه عالی نیوز

در صورت دسترسی به اینترنت؛ آدرس را کلیک فرمایید

آخرین اخبار از خبرگزاریها:
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف:

و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجةالله عليهم: ... و اما در رخدادهايي كه پيش مي آيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان هستم

آخرین نظرات
  • ۲۳ آذر ۰۰، ۲۰:۴۲ - آفیس 365 برای کسب‌و‌کارها
    جالب بود
  • ۲۳ آذر ۰۰، ۱۹:۲۵ - کناف سقف
    عالی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستان» ثبت شده است

داستانک,داستانهای آموزنده

داستان سیمرغ عطار

یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود، هیچکس نیست، هیچکس نخواهد بود و هرچه هست از آن اوست.

 آمدست، در سراینده های شعر پارسی و افسانه دیرین ایران زمین؛ روزی، روزگاری جمیع پرندگان جلسه ای تشکیل دادند تا پادشاهی نیک سرشت برای خود انتخاب کنند. رییس جلسه هدهد دانا بود. هدهد گفت: دوستان! پادشاه قبلا انتخاب شده است؛ نامند سیمرغ او را! و ماوایش در کوه قاف باشد، باید برای ملاقات ایشان از هفت وادی گذر کرد. و بر شمرد آنها را یک به یک. چون شنیدند، مقصود آن شد و تصمیم بر آن. قصد کردند و داستان سفر ایشان اینچنین آغاز شد.

۰ نظر تعداد بازدید از این مطلب ۱۰۰۷ نفر
افسانه نوروز روایتی است باقی مانده ازدوران پیشین ایرانیان که باخواندنش بخشی ازمعمای قصه‌های کهن این سرزمین آشکارمی شود.حاجی فیروز طلایه دارعید نوروز است، اما اکثر ما از داستان شکل گیری این اسطوره بی‌خبریم.

به اعتقاد پارسیان، نوروز؛ اول روز از زمانه و فلک را آغاز گشتن است. اندیشه ایرانی، نوروز را آغاز زندگی می‌داند و شروع هر پدیده مهمی را بدین روز منسوب می‌دارد. ایرانیان هر آغازی را جشن می‌گیرند و نوروز بزرگ‌ترین آغاز و بزرگ‌‌ترین جشن، بااصیل‌ترین سنت‌ها و مراسم جاودانه است.
آغاز مراسم باشکوه عید نوروز به زمان پادشاهی جمشیدشاه بازمی گردد. گفته می‌شود او در زمان سلطنت خود در آبادانی ایران و آسایش خاطرِ مردم از هجوم بیگانگان، نقش بسیاری داشت. اسطوره‌های گوناگونی در ایران باستان درباره این جشن ملی آورده شده است که به برخی از آن هاجهت اطلاع علاقه‌مندان اشاره می‌شود.

۰ نظر تعداد بازدید از این مطلب ۸۴۶ نفر

روزی روزگاری دخترکی فقیر دل به پسر پادشاه شهر بسته بود آنقدر که روز و شب در رویای او بود.

دخترک آنقدر سر به عشق پسر پادشاه سپرده بود که هیچ مردی در چشمانش جلوه نمیکرد.

خانواده ی دخترک و دوستانش که از عشق او خبر داشتند به وی توصیه می کردند که دل از این عشق ناممکن برگیرد.

و به خواستگارانی که مانند خودش فقیر بودند پاسخ دهد.اما او تنها لبخند میزد .

او میدانست که همگان تصور میکردند او عاشق پول و مقام پسر پادشاه شده …

اما خودش میدانست که تنها مهر پاک او را در سینه دارد . روزگار گذشت تا خبری در شهر پیچید .

۰ نظر تعداد بازدید از این مطلب ۸۵۹ نفر

مردی در سمنان به دلیل فقر زیاد و داشتن سه فرزند و یک زن (یک پسر 6ساله، یک دختر 3ساله، و یک پسر شیرخوار) قلب خود را برای فروش گذاشت، و از او پرسیدند که چرا قلبت رو برای فروش گذاشتی، اونم پاسخ داده بود چون میدونم اگه بخوام کلیم رو بفروشم کسی بیشتر از 20میلیون کلیه نمیخره که با این مبلغ نمیشه یه سقف بالا سر خود گذاشت،
اون مرد حدود چهار ماه در شهرای اطراف به صورت غیرقانونی آگهی فروش قلب با گروه خونO+ گذاشت،
بعد از 4ماه مرد میلیاردی از تهران که پسری 19 ساله داشت و پسرش 3سال بود که قلبش توانایی کار کردن را نداشت و فقط با دستگاه زنده نگهش داشته بودن،
مرد تهرانی چند روز بعد از خواندن آگهی به سراغ فروشنده قلب میره و باهاش توافق میکنه که 200میلیون تومن قلبش را برای پسرش بخرد،

۱۶ نظر تعداد بازدید از این مطلب ۱۰۳۷۰ نفر

توی کشوری یه پادشاهی زندگی می کرد که خیلی مغرور ولی عاقل بود

یه روز برای پادشاه یه انگشتر به عنوان هدیه آوردند ولی روی نگین انگشتر چیزی ننوشته بود و خیلی ساده بود 
شاه پرسید این چرا این قدر ساده است ؟
چرا چیزی روی آن نوشته نشده است ؟ 
فردی که آن انگشتر را آوره بود گفت: من این را آورده ام تا شما هر آنچه که می خواهید روی آن بنویسید
شاه به فکر فرو رفت که چه چیزی بنویسد که لایق شاه باشد و چه جمله ای به او پند می دهد؟
همه وزیران را صدا زد وگفت: 

۰ نظر تعداد بازدید از این مطلب ۱۱۶۷ نفر

کبوتر , با آن پاهای پر اندود
با کاکلی بر سرو طوقی بر گردنش
اوج می گرفت و شاد از آزادی اش
بالا و پایین می رفت در آسمان آبی
بالا , پایین 
صدای بر هم خوردن بالش 
گوشنواز بود و آرام بخش
پرپرپرپر ... پرپرپرپر
کبوتر , بی پروا و گستاخ 
در فرودی بی مهابا و شتابان
با سر , محکم خورد به دیوار سیمانی 
تق ...

۰ نظر تعداد بازدید از این مطلب ۱۳۷۰ نفر

عالی نیوز به نقل از داستان کوتاه پیچک نت: وقتی شما به شهر نیویورک سفر کنید جالب ترین بخش سفر شما هنگامی است که پس از خروج از هواپیما و فرودگاه قصد گرفتن یک تاکسی را داشته باشید اگر یک تاکسی برای ورود به شهر و رسیدن به مقصد بیابید شانس به شما روی آورده است.

۰ نظر تعداد بازدید از این مطلب ۱۵۱۸ نفر