وبگاه عالی نیوز

در صورت دسترسی به اینترنت؛ آدرس را کلیک فرمایید

وبگاه عالی نیوز

در صورت دسترسی به اینترنت؛ آدرس را کلیک فرمایید

آخرین اخبار از خبرگزاریها:
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف:

و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجةالله عليهم: ... و اما در رخدادهايي كه پيش مي آيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان هستم

آخرین نظرات
  • ۲۳ آذر ۰۰، ۲۰:۴۲ - آفیس 365 برای کسب‌و‌کارها
    جالب بود
  • ۲۳ آذر ۰۰، ۱۹:۲۵ - کناف سقف
    عالی

عالی نیوز به نقل از رهروان ولایت*: یک سید خشکیده‌ی لاغر که لباسش از کرباس بود. خودش می‌گفت: «پدرم به ما یاد داد که خود را به غذای کم، عادت دهیم و لباس خود را تمیز نگه داریم تا برای تهیه‌ی لباس نو به زحمت نیفتیم.[۱]
در نجف‌اشرف‌ و اصفهان‌ تحصیل‌ کرده‌ بود و در آغاز مشروطیت‌ در اصفهان‌ سکونت داشت‌. در سال ۱۲۸۹شمسی، از طرف‌ علمای‌ نجف‌، به عنوان یکی از پنج عالم طراز اول، برای نظارت بر قوانین دوره‌ی دوم مجلس شورای ملی، ‌معین‌ شده‌ بود. روزی‌ که‌ وکلای مجلس از اصفهان‌ به‌ طرف‌ تهران حرکت‌ می‌کردند، همه دیدند‌ که ‌سیدی‌ ضعیف الجثه‌، اثاث ساده‌ و مختصر خود را در یک‌ گاری‌ِ تک‌اسبه‌ گذاشته‌، خود هم‌ بر آن‌ مرکب‌ سوار شده‌ و به‌ طرف‌ تهران‌ برای‌ شرکت‌ در مجلس‌ حرکت‌ می‌کند.  آن مرد عجیب، «سیدحسن‌ مدرس‌» بود.[۲]
اما عجیب بودن مدرس، فقط در زندگی ساده‌اش خلاصه نمی شود بلکه او در دوران اختناق وحشتناک رضاخان قلدر، یک تنه در برابر او ایستاد و بارها او را تحقیر کرد. وابسته نبودن به زرق و برق دنیا، چنان شجاعتی به مدرس داده بود که همیشه از موضع برتر با افکار غرب گرایانه‌ی رضاخان، برخورد می‌کرد و به هیچ عنوان، حاضر به عقب نشینی از مصالح ملی و اصول مذهبی نبود. حقیربودن رضا قلدر در چشم مدرس تا جایی بود که در زمانِ سرپرستی شهید مدرّس بر مدرسه و مسجد سپهسالار (مدرسه شهیدمطهری فعلی) یکروز مدرّس پس از بازدید، از درب آخر مدرسه بیرون رفت. در آن زمان، رضاخان مصمّم بود که هر طور شده خود را به مدرّس نزدیک کند. او وارد مدرسه شد و نزد کارگران رفت و سراغ مدرّس را گرفت. آن‌ها گفتند، همین حالا این جا بود و از این در بیرون رفت. یکی از کارگرها فوراً خود را به مدرّس رساند و گفت: «آقا! رضاخان در مدرسه منتظر شماست.» آقا لحظه ای تأمل کرد و گفت: «به دیدنش نمی ارزد!» و راه خود را گرفت و رفت.[۳]
البته همین شخصیتی که دربرابر ظالم، انعطاف نداشت و حتی دیدن او را بی ارزش می‌دانست در مقابل مردم، بسیار متواضع و خاکی بود. نقل است روزی مرحوم مدرس در راهی که از مجلس به منزل می رفت به بقالی محل رفت تا ماستی تهیه کند. موقعی که بقال مشغول کشیدن ماست بود، مدرس به شرح مسائل سیاسی و آنچه در مجلس گذشته بود پرداخت و به نطق‌هایش در مجلس اشاره کرد. وکیل دیگری که در کنارش بود به اعتراض گفت: «آقا برای چه اینها را به بقال می‌گویی؟» مدرس گفت: «چون این، موکل من است و باید بداند و حق آن است که مردم از مسائل سیاسی و اجتماعی و روابط کشورها خبر داشته باشند.»[۴]
رمزگشایی از این روحیه ی آیت الله شهید مدرس را باید در کلام بنیانگذار جمهوری اسلامی، جستجو کرد که فرمود:

«...«اتخذ الهَهُ هَواهُ»[۵] نبود؛ یعنی هوای نفسانی خودش را اله خودش قرار نداده بود، او اله خودش را خدا قرار داده بود. او برای جاه و مقام عمل نمی کرد، برای خدا عمل می‏‌کرد... او در مقابل رضاخان ایستاد و شما نمی‌دانید در مقابل او ایستادن یعنی چه! این برای این بود که از هواهای نفسانی آزاد بود. وارسته بود؛ وابسته نبود.»[۶]
طبیعی بود که رضاخان نتواند وجود مدرس را تحمل کند و به همین دلیل پس از تحمیل ۹ سال تبعید به آن روحانی مبارز، سرانجام در دهم آذر ۱۳۱۶ شمسی که مطابق با ۲۷ رمضان بود، در حین نماز، عمامه ی او را از سرش برداشته و با حلقه کردن آن به دور گردنش، او را به شهادت می‌رسانند. شهرستان کاشمر، مدفن بدن مطهر آن فقیه مجاهد است.

پی‌نوشت:
[۱] «گنجینه خواف»/ ص۶۵/به کوشش و تصحیح دکتر نصرالله صالحی
[۲] مدرّس و سیاست گذاری عمومی، دکتر حمید رضا ملک محمدی، ص ۱۲۵، به نقل از ملک الشعرای بهار
[۳] داستان های مدرّس، غلامرضا گلی زواره، ص ۲۱۴
[۴] همان، ص ۹۷ و ۹۸
[۵] سوره جاثیه/ آیه ۲۳
[۶] بیانات امام خمینی (رحمه‌الله) در جمع اعضای دولت، ۷شهریور۱۳۶۱

بازنشر* نویسنده رضا رستمی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی