وبگاه عالی نیوز

در صورت دسترسی به اینترنت؛ آدرس را کلیک فرمایید

وبگاه عالی نیوز

در صورت دسترسی به اینترنت؛ آدرس را کلیک فرمایید

آخرین اخبار از خبرگزاریها:
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف:

و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجةالله عليهم: ... و اما در رخدادهايي كه پيش مي آيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان هستم

آخرین نظرات
  • ۲۳ آذر ۰۰، ۲۰:۴۲ - آفیس 365 برای کسب‌و‌کارها
    جالب بود
  • ۲۳ آذر ۰۰، ۱۹:۲۵ - کناف سقف
    عالی

ولایت تکوینیعالی نیوز به نقل از رهروان ولایت ـ یکی از اعتقادات شیعه نسبت به امامان معصوم خود این است که آنان دارای مقام «ولایت تکوینی» هستند. مقصود از ولایت تکوینى این است که فردى بر اثر پیمودن راه‏ بندگى آن چنان کمال و قرب معنوى پیدا کند که به فرمان و اذن الهى بتواند در جهان و انسان تصرف کند. «ولایت تکوینى» یک کمال روحى و معنوى است که در سایه عمل به نوامیس خدایى و قوانین شرع در درون انسان پدید مى‏‌آید و سرچشمه مجموعه‌‏اى از کارهاى خارق العاده مى‌‏گردد.[1]

با توجه به این تعریف راجع به ائمه اطهار(علیهم‌السلام) می‌توان گفت: آنان با تقوی شدید و عصمتی که دارند به مرحله‌ای از قدرت روحی و معنوی رسیده‌اند که می‌توانند در عالم خلقت و تکوین تصرف کرده و تغییراتی در آن به وجود آورند؛ درست مثل قضیه «عاصف بن برخیا» که بدون درنگ تخت بزرگ «بالقیس» [نمل / 40] را در نزد سلیمان حاضر کرد.

پس ولایت تکوینی ائمه اطهار(علیهم‌السلام) به این معناست که آنان به هر صورتی که تشخیص دهند، می‌توانند در عالم خلقت دخل و تصرف کنند؛ نمونه‌های زیادی هم در زمان حیات آن بزرگواران رخ داده است که در کتب روایی و تاریخی نقل شده است؛ از جمله این‌که امام رضا(علیه‌السلام) با توجه به این ولایت، به پرده‌ای که نقش شیر درنده‌ای روی آن نقاشی شده بود، اشاره کردند و شیر زنده شد و یکی از مخالفان را خورد و دوباره به حالت اول برگشت.[2]

این مطلب، مطلب جدید و غریبی نیست که موجب تعجب آدمی گردد؛ در این رابطه احادیث فراوانی از نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) حتی در منابع اهل سنت وجود دارد؛ یکی از این احادیث، این است: پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در ضمن حدیثى به مقامات بلند سالکان راه حق و پویندگان راه عبودیت و بندگى اشاره کرده و سخن پروردگار را چنین نقل مى‏‌فرماید: «ما تقرّب إلىّ عبد بشى‏ء أحبّ إلىّ ممّا افترضت علیه و إنّه لیتقرّب إلىّ بالنافلة حتّى أحبّه، فإذا أحببتُه کنت سمعه الذى یسمع به و بصره الذى ینطق به ویده التى یبطش بها، إن دعانى أجبته، و إن سألنى أعطیته: هیچ بنده‌‏اى از بندگانم، با کارى به من تقرب نجسته که محبوب‏‌تر از انجام فرایض بوده باشد. بنده من، با به‌جا آوردن نمازهاى نافله، آن‌چنان به من نزدیک مى‏‌شود که او را دوست مى‏‌دارم. وقتى او محبوب من شد، من گوش او مى‏‌شوم که با آن مى‏‌شنود، چشم او مى‏‌شوم که با آن مى‏‌بیند، زبان او مى‏‌گردم که با آن سخن مى‏‌گوید، دست او مى‏‌شوم که با آن حمله مى‏‌کند؛ هرگاه مرا بخواند اجابت مى‏‌کنم و اگر چیزى از من بخواهد مى‏‌بخشم».[3]

طبق این بیان نوارنی، در سایه اطاعت از خدا قدرت درونى انسان به حدى مى‏‌رسد که با قدرت الهى صداهایى را مى‏‌شنود که با نیروى عادى قادر به شنیدن آن نیست. صور و اشباحى را مى‏‌بیند که دیدگان عادى را یاراى دیدن آن‌ها نیست. مقصود از این‏‌که خداوند چشم و گوش او مى‏‌گردد، آن است که دیده‏‌اش در پرتو قدرت الهى نافذتر و گوشش شنواتر و قلبش بیناتر می‌شود و در عالم می‌توان مانند خداوند متعال تصرف کند، اما به اذن و اراده خداوند متعال.

دشمنان این مذهب، همیشه تلاش کرده‌اند این اعتقاد را «غلو» و شرک جلوه دهند و شیعه را مشرک بدانند؛ آنان سخت در اشتباه هستند؛ زیرا اگر این مطلب شرک باشد باید حضرت عیسی(علیه‌السلام) را نیز مشرک بدانیم، زیرا قرآن از زیان ایشان بیان می‌کند: «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّه [آل عمران/ 49] من از گل، چیزى به شکل پرنده خلق می‌کنم، سپس در آن مى‏‌دمم و به فرمان خدا، پرنده‌‏اى مى‏‌گردد».

در این‌جا حضرت عیسی(علیه‌السلام) می‌فرماید: من از گل چیزی به شکل پرنده خلق می‌کنم، یعنی خودم درست می‌کنم، نه این‌که خدا درست می‌کند، یعنی تصرف من است؛ اما به اذن و اراده الهی پرنده می‌شود، لذا در پایان جمله «باذن الله» را می‌آورد که بوی شرک ندهد. حال ما هم می‌گوییم ائمه اطهار(علیهم‌السلام) به اذن و ارده الهی می‌توانند در عالم تصرف کنند، یعنی هر وقت چیزی را اراده کردند، خداوند متعال اجابت کرده و اجازه تصرف در عالم را به آنان می‌دهد، کجای این اعتقاد شرک است؟

«غالى» کسى است که بندگان خدا را از مقام عبودیت بالا برده و صفات خدا و افعال او را براى آنان ثابت کند، مثلا بگوید: تدبیر نظام آفرینش از آن پیشوایان معصوم است، آنان «خالق» ، «رازق» ، «محیى» و «ممیت» علی‌الاطلاق می‌باشند. حقیقت غلو این است که یا آن‌ها را خدا بدانیم و یا مبدا افعال خدایى؛ مقصود از «افعال خدایى» این است که فاعل در فعل خود مستقل بوده و در انجام آن به مقامى متکى نباشد، خواه آن فعل به صورت فعل طبیعى انجام گیرد، یا به شیوه خارق عادت.

حال آن‌که هیچ کدام از این دو ملاک، در ولایت تکوینى موجود نیست، زیرا نه کسى آن‌ها را خدا می‌داند و نه افعال و کارهاى الهى را براى آن‌ها اثبات می‌کند، بلکه تنها می‌گوییم آنان در پرتو یک قرب الهى، داراى قدرتى می‌شوند که به اذن الهى می‌توانند در مواردى که انگیزه ارشاد و اصلاح باشد، در جهان آفرینش‏ تصرف نمایند. این دو نوع تفکر آن‌چنان با هم فاصله دارند که به زحمت می‌توان شباهتى بین آن دو تصور کرد؛ زیرا هرگاه خداوند بنده خود را به انجام کارى به منظور ارشاد مردم قادر ساخت، چیزى از قدرت او کم نمی‌شود و بنده صاحب ولایت، گام از مقام عبودیت فراتر نمی‌گذارد.

موقعیت یک انسان کامل نسبت به خدا، موقعیت فرزندى است که با سرمایه پدر در تجارت‌خانه او مشغول بازرگانى می‌گردد و یا به سان وکیلى است که با سرمایه موکل خویش، کسب و کار می‌کند. تسلط و قدرت فرزند و وکیل، شاخه‌اى از اراده و خواست پدر و موکل است، از این جهت این نوع قدرت و تسلط هرگز مایه شرک نبوده، بلکه بوى شرک را هم نخواهد داشت.