فَقالَ لُقمانُ : أنَا اُخَلِّصُکَ بِشَرطِ أن لا تَعودَ إلى مِثلِهِ . قُل : أ أَشرَبُ الماءَ الَّذی کان فیهِ وَقتَئِذٍ فَأتِنی بِهِ ، أو أشرَبُ ماءَهُ الآنَ فَسُدَّ أفواهَهُ لِأَشرَبَهُ ، أو أشرَبُ الماءَ الَّذی یَأتی بِهِ فَاصبِر حَتّى یَأتِیَ ، فَأَمسَکَ صاحِبُهُ عَنهُ .
بحار الأنوار:نخستین
حکمتى که از لقمان آشکار شد، این بود که: تاجرى مست شد و با همپیاله اش
شرط بست که همه آب دریاچه را بنوشد و گرنه ، خود و عیالش تسلیم او شوند.
وقتى صبح شد و به هوش آمد ، [از این شرط بندى] پشیمان شد. رفیقش از او
می خواست که به شرط عمل کند .
لقمان گفت : «من تو را [از این مخمصه]
خلاص می کنم ؛ به شرط این که دیگر چنین کارى نکنى . [به طلبکار] بگو: آیا
آبى را که شرط کردیم، بنوشم ؟ پس آن را بیاور [تا بنوشم] . یا آبى را که
الان در دریاچه است ، بنوشم ؟ پس دهانه هایش را ببند تا آن را بنوشم . یا
آبى را که بعدا خواهد آمد ، بنوشم ؟ پس صبر کن تا بیاید!» .
[با این استدلال] ، رفیقش از او دست بر داشت .