از جمله عوامل مهم نمایش تصاویر زنان از خود در شبکههای اجتماعی با رنگ و لعاب و حالتهای مختلف، عدم شناخت از جایگاه و منزلت انسان در نگاه توحیدی است. انسان در این جایگاه دارای مقامی الهی است. اگر خانمها از جایگاه انسانی خود آگاه باشند، این گوهر گرانبها را به پلیدی و زشتی و حقارت آغشته نکرده و به ثمن بخس نمی فروشد.
در یکی از صفحات دنیای مجازی چند روز پیش از قول یکی از بازیگرانی که به شبکههای تلوزیونی خارج کشور پیوسته بود، می خواندم؛ در اینجا هر روز مواجه با پیشنهادهای غیر اخلاقی هستم، حتی اگر برای بازی در فیلمی دعوت شوم، قبل از آن از طرف تهیه کنندگان فیلم، این پیشنهادها داده میشود. بطوری که دیگر نمی توانم با پول اسپانسرها و هزینهای که خانوادهام برای من به اینجا میفرستند زندگی کنم، در اینجا یا باید کار کنم یا اینکه باید به این خواستهها تن دهم...
اینها آن لایههای باطنی آکنده از زرق و برق در تصور بسیاری از جوانان داخل کشور است؛ حتی در داخل کشور نیز این نگاههای حقیر، به شخصیت و عظمت زن وجود دارد. مثلا برخی از صفحات اینستاگرام یا تلگرام، پر است از عکسها و تصاویری که خانمهای محترم از مجالس یا زندگی شخصی خود در منظر دید دیگران قرار می دهند، البته شاید این تهمت ناروایی باشد که بخواهیم به آنها صفت فاسد بزنیم؛ اما اولین نگاهی که به این تصاویر میشود، کالا محور و دور از شان و نگاه انسانی است.
جایگاه انسان در جهانبینی توحیدی
انسان در جهانبینی توحیدی نه آن حیوانی است که فقط در آن شهوت و نفس وجود دارد که از میلیون ها سال پیش همدوش دیگر حیوانات فقط هدف آن تنازع جنگ و فساد باشد؛ بلکه موجودی است که در آن پرتوی از روح الهی است.
پیکر این موجود، علی رغم تمایلات حیوانی، جوهر پاکی است که بالذات با بدی، خونریزی و دروغ و فساد، زبونی و پستی حقارت و ظلم ناسازگار است و مظهر عزت کبریایی است: «لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ [منافقون/8] در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است.»
«من واقعی» انسان چون از جنس حقیقت و برخوردار از قداست آسمانی است و از چشمهی الهی قدرت و علم نوشیده است، با کذب و نادرستی، اسارت در طبیعت و دست و پا زدن در جهل و ذلت و شهوت ناسازگار است؛ از همین رو انسان هوشیار از هرگونه رذایل اخلاقی که با عزت و غیرت او منافات داشته باشد، بیزار است.
با این تحلیل بیان شده، پاکی ذات انسان جلوه گر میشود و حتی در بدترین حالات نیز هر کاری که منافات با عزت و غیرت او داشته باشد پس میزند. بر همین اساس اگر به خانمهایی که تصاویر خود را انتشار می دهند تذکر دهیم، اولین نکتهای را که ابراز میکنند، این است که ما انسانهای با شرافتی هستیم و اهل فساد نیستیم. در حالی که در پاسخ آنان، باید گفت: همین عرضهی تصاویر شخصی در ملأ عام منافات با عزت و حیا و عفت خانمها دارد.
چنین انسانی اگر به شخصیت والا و ارزش وجودی خود آگاه باشد هیچ گاه، گوهر گرانبهای وجود خویش را با زشتی و پلشتی گناه آلوده و مکدر نمی کند.
لذا در داستانهای قرآنی وقتی بحث از شرافت و کرامت انسانی میشود با هیچ چیز قابل تعویض و مقایسه نیست.
کرامت انسانی ازدیدگاه یوسف و مریم (علیهما السلام)
حضرت یوسف سالها در درون زندان به سر میبردند و وقتی برای او خبر آزادی را از زندان بیان داشتند و حکم آزادی وی صادر شد، با کمال تعجب میبینیم که یوسف اشتیاقی برای خروج از زندان و ملاقات شاه از خود نشان نمیدهد، تقاضای یوسف جوان این بود قبل از آنکه او را از زندان برهانند، او را از بند اتهاماتی که سالهاست او را آزده آزاد سازند و نجات دهند.
«وَ قالَ الْمَلِکُ ائْتُونی بِهِ فَلَمَّا جاءَهُ الرَّسُولُ قالَ ارْجِعْ إِلی رَبِّکَ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَةِ اللاَّتی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلیمٌ [یوسف/50] پادشاه گفت: «او را نزد من آورید!» ولی هنگامی که فرستاده او نزد وی [ یوسف ] آمد گفت: «به سوی صاحبت بازگرد، و از او بپرس ماجرای زنانی که دستهای خود را بریدند چه بود؟ که خدای من به نیرنگ آنها آگاه است.»
در این آیه و داستان، اصل و اساس آزادی جسمی نیست؛ بلکه حضرت یوسف در این داستان آنچه برای او مهم و ارزشمند است همان کرامت و شرافت انسانی است و حاضر نیست آن را با هر چیزی عوض کند.
همچنین در داستان حضرت مریم که زنی پاکدامن وقتی با تولد حضرت عیسی پاکدامنی و حیثیت خود را بر باد رفته احساس میکرد، و می داند بخاطر تولد فرزندش باید بار تهمتهای بسیاری را تحمل کند، مرگ را بر آن وضعیت ترجیح میدهد و میگوید: «فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ قالَتْ یا لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هذا وَ کُنْتُ نَسْیاً مَنْسِیًّا [مریم/23] درد زایمان او را به کنار تنه درخت خرمایی کشاند (آن قدر ناراحت شد که) گفت: ای کاش پیش از این مرده بودم، و بکلّی فراموش می شدم!.»
اینجاست که خداوند در این دو جریان ارزش و مقام و کرامت انسان را به نمایش میگذارد و تا جایی که وقتی مریم این کرامت و شرافت را مورد تهمت میدید، از خداوند طلب مرگ میکند.
و چه زیبا اقبال لاهوری این عظمت و بزرگی انسان را به نمایش میگذارد:
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد
گوهری داشت که نذر قباد و جم کرد
یعنی از خوی غلامی ز سگان خوار تر است
من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد. [1]
این بیان اقبال لاهوری نشان از این است که هرگونه از بین بردن کرامت و شخصیت انسانی نشان از عدم شناخت و بی بصیرتی نسبت به اصل وجودی و حقیقت انسان است.
در نتیجه معلوم میشود که شعاع کرامت، تنها انسانهایی را شامل میشود که در مدار انسانیت گام نهاده اند و نهال وجودشان تحت تربیت انبیاء و رهبران الهی پرورش یافته است. در غیر اینصورت انسان به درختی بیبار و بر و خس و خاشاکی تبدیل میشود که مانند کالایی دست به دست شده و بر آن قیمت گذاری میشود و تا زمانی که مانند کالای لوکس زیبا و جذاب باشد، ارزشمند بوده و در غیر اینصورت به کالایی بیارزش مبدل میشود و اگر ما بتوانیم به حقیقت وجودی خود دست پیدا کنیم این عظمت و بزرگی را به ثمن بخس برای چند لایک و تایید از طرف دیگران که معمولا نگاهی ابزاری به ما دارند، نمی فروشیم. لذا کسی که زیبایی اندیشه دارد، زیبایی ظاهر خود را به نمایش نمی گذارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
[1]. گنجور، اقبال لاهوری، کتاب پیام مشرق، عنوان دوبیتی (غلامی).