عالی نیوز به نقل از رهروان ولایت: دربارة امیرالمؤمنین (ع) گفته شده که بسیار متواضع بود، ولی بزرگی شخصیّت آن بزرگوار میان همه محفوظ بود. همچنین است فرزند عزیزش امام سجاد (ع)
در تاریخ ضبط است که هشام بن عبدالملک به حج آمده بود و کثرت جمعیت مانع شدکه حجر الاسود را استلام کند. پس در گوشه ای برای او فرشی انداخته و نشسته بود که امام سجّاد وارد طواف شد و وقتی به حجر الاسود رسید، مردم کنار رفتند و حضرت مکرّر استلام نمود. هشام فوق العاده ناراحت شد. یکی از اطرافیان پرسید: این مرد کیست که مردم چنین به او احترام دارند؟ هشام تجاهل کرد و گفت نمی دانم. فرزدق آنجا بود، فی البداهة قصیدة مفصلی دربارة امام سجاد سرود. ما چند بیت از آن قصیده را می آوریم: تمام قصیده در مناقب ابن شهر آشوب موجود است:
هذا الذی تعرف البطحاء وطاته والبیت یعرفه والحل والحرم
ما قال لاقط الا فی تشهده لولا التشهد کانت لانه نعم
یغضی حیاء ویغضی من مهابته فما یکلم الا حین یبتسم
من معشر حبهم دین وبغضهم کفر وقربهم منجی ومقتصم
مقدم بعد ذکر الله ذکرهم فی کل فرض ومختوم به الکلم
«این مردی است که حجاز، خانه خدا، اهل حرم او را میشناسند. نه، در کلامش نیست ـ حاجت سائل را همیشه برآورده می کند جز در تشهد ـ که لا اله الا الله می گوید. و اگر تشهد در نماز نبود، نه او، همیشه آری بود: هنگام برخورد با مردمان چشمها را فرو می بندد برای آنکه حیا دارد، و دیگران چشم فرو می بندد به جهت ابهتی که او دارد. و سخن با او نمی گویند مگر که آن بزرگوار تبسّم کند. روز قیامت حب آنها دین است و بغض آنها کفر است و قرب و نزدیکی به آنان پناه و نجات انسانها است. در نمازها یاد آنها و اسم آنها مقدم بر هر چیزی است بعد از اسم خدای متعال. و نمازها به اسم آنان تمام می شود ـ یعنی در نماز بعد از اسم خدا در اقامه، اسم اهل بیت است و آخر مطلب که در تشهد آخر گفته می شود باز اسم اهل بیت است.
گفته شده که فرزدق به این اشعار آمرزیده شده است و به گفتة جامی اگر اهل عالم به این اشعار آمرزیده شوند جا دارد.
زندگی امام سجاد (ع)
می دانیم زندگی امیرالمؤمنین (ع) پر تلاطم بود در نهج البلاغه می فرماید: صبرت وفی العین قذی وفی الحلق شجی. یعنی: «صبر نمودم در مصایب نظیر کسی که خاری در چشم و استخوانی در گلو داشته باشد.» ولی زندگی امام سجّاد علیه السلام از زندگی امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار پرتلاطم تر بود. آن حضرت در بحبوحة جنگ صفین به دنیا آمد: در زمان معاویه و آن جنایاتش پرورش پیدا کرده. معاویه را با کشتارهای دسته جمعی شیعیان، با اشاعة سبّ امیرالمؤمنین در خطبه ها و بعد از نمازها دیده است. بعداً حماسة کربلا و اسارت، که هر روزی از آن چند بار مرگ است، مجلس ابن زیاد و مجلس یزید را با اهل بیت پدرش پشت سر نهاد. قضیة حره که ننگی است بر دامن مسلمانان را مشاهده کرد.
یزید سال دوم سلطنت، شخصی را با پنج هزار لشگر به مدینه فرستاد و دستور قتل عام داد و سه روز مدینه را برای لشگریان خود مباح اعلام نمود.
او شاهد قضیة عبدالله بن زبیر است ـ که همة بنی هاشم و من جمله محمد بن حنفیه را در شعب ابی طالب جمع نمود که بسوزاند و چون دشمن رسید موفق نشد ـ شاهد مروان بن حکم بود که دشمن سرسخت اهل بیت بود. شاهد حکومت عبدالملک مروان با فرماندارش حجاج بن یوسف ثقفی است. زندانی زندان حجاج بن یوسف است که در میان بیابانی، پنجاه هزار زندانی در آن زندان بود و دمیری در حیاة الحیوان می گوید خوراک آنها دو قرصه نان بود که بیشتر آن خاکستر بود. شاهد کشتار بیشتر از صد هزار نفر بود به جرم دوستی با اهل بیت. پنجاه و هفت سال در این دنیا زندگی کرد ولی هر روز از آن برای آن بزرگوار قتلگاهی بود.
والسلام علیه یوم ولد ویوم استشهد ویوم یبعث حیاً.
دعای21کتاب مقدس صحیفه سجادیه
وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السّلَامُ إِذَا حَزَنَهُ أَمْرٌ وَ أَهَمّتْهُ الْخَطَایَا:
نیایش او، چون کارى او را اندوهگین مىساخت و خطاها او را پریشان مىکرد
اللّهُمّ یَا کَافِیَ الْفَرْدِ الضّعِیفِ، وَ وَاقِیَ الْأَمْرِ الْمَخُوفِ، أَفْرَدَتْنِی الْخَطَایَا فَلَا صَاحِبَ مَعِی، وَ ضَعُفْتُ عَنْ غَضَبِکَ فَلَا مُؤَیّدَ لِی، وَ أَشْرَفْتُ عَلَى خَوْفِ لِقَائِکَ فَلَا مُسَکّنَ لِرَوْعَتِی
خدایا اى بىنیاز کننده بنده تنها مانده ناتوان و اى نگاه دارنده از پیش آمد سهمگین و گزند حوادث زمان، خطاها مرا به بىکسى کشیده، پس یار و یاورى ندارم و از تحمل خشم تو فرو ماندهام، پس نیرو دهندهاى نمىیابم و به خوف برخورد یادآورى تو مشرف شدهام، پس تسکین دهندهاى براى وحشتم نمىبینم
وَ مَنْ یُؤْمِنُنِی مِنْکَ وَ أَنْتَ أَخَفْتَنِی، وَ مَنْ یُسَاعِدُنِی وَ أَنْتَ أَفْرَدْتَنِی، وَ مَنْ یُقَوّینِی وَ أَنْتَ أَضْعَفْتَنِی
لَا یُجِیرُ، یَا إِلَهِی، إِلّا رَبٌّ عَلَى مَرْبُوبٍ، وَ لَا یُؤْمِنُ إِلّا غَالِبٌ عَلَى مَغْلُوبٍ، وَ لَا یُعِینُ إِلّا طَالِبٌ عَلَى مَطْلُوبٍ.وَ بِیَدِکَ، یَا إِلَهِی، جَمِیعُ ذَلِکَ السّبَبِ، وَ إِلَیْکَ الْمَفَرّ وَ الْمَهْرَبُ، فَصَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَجِرْ هَرَبِی، وَ أَنْجِحْ مَطْلَبِی.
کدام کس مرا از تو ایمن مىسازد، در صورتى که تو مرا ترسانده باشى و کدام کس به یارى من مىپردازد، در حالى که تو تنهایم گذاشته باشى؟ و کدامین کس مرا نیرو مىبخشد، آنجا که تو ناتوانم کرده باشى زنهار نمىتواند داد اى معبود من پروردهاى را مگر پروردگارش، و امان نمىتواند بخشید مغلوبى را مگر غالبش، و یارى نمىتواند داد فرارى مورد تعقیبى را مگر تعقیب کننده مقتدرش، تنها پناهگاه حمایت تو گشوده است. پس بر محمد و آلش رحمت فرست و فرارم را زنهار بخش و مطلبم را برآر.
اللّهُمّ إِنّکَ إِنْ صَرَفْتَ عَنّی وَجْهَکَ الْکَرِیمَ أَوْ مَنَعْتَنِی فَضْلَکَ الْجَسِیمَ أَوْ حَظَرْتَ عَلَیّ رِزْقَکَ أَوْ قَطَعْتَ عَنّی سَبَبَکَ لَمْ أَجِدِ السّبِیلَ إِلَى شَیْءٍ مِنْ أَمَلِی غَیْرَکَ، وَ لَمْ أَقْدِرْ عَلَى مَا عِنْدَکَ بِمَعُونَةِ سِوَاکَ، فَإِنّی عَبْدُکَ وَ فِی قَبْضَتِکَ، نَاصِیَتِی بِیَدِکَ.
خدایا تو اگر روى نیکویت را از من بگردانى. یا فضل عظیمت را از من دریغ دارى، یا روزیت را از من بازگیرى، یا رشته رحمتت را از من بگسلى، غیر از تو وسیلهاى براى هیچ یک از آزروهایم نخواهم داشت. و بر آنچه نزد تو است به کمک غیر تو دست نخواهم یافت. زیرا که من بنده تو و مسخر و مقهور توأم
لَا أَمْرَ لِی مَعَ أَمْرِکَ، مَاضٍ فِیّ حُکْمُکَ، عَدْلٌ فِیّ قَضَاؤُکَ، وَ لَا قُوّةَ لِی عَلَى الْخُرُوجِ مِنْ سُلْطَانِکَ، وَ لَا أَسْتَطِیعُ مُجَاوَزَةَ قُدْرَتِکَ، وَ لَا أَسْتَمِیلُ هَوَاکَ، وَ لَا أَبْلُغُ رِضَاکَ، وَ لَا أَنَالُ مَا عِنْدَکَ إِلّا بِطَاعَتِکَ وَ بِفَضْلِ رَحْمَتِکَ.
با فرمانت مرا فرمانى نیست، حکمت درباره من روان و قضایت در حق من به آئین عدل است. و بیرون رفتن از قلمرو سلطنت تو نمىتوانم و بر تجاوز از قدرتت توانائى ندارم، و به جلب محبتت، قادر نیستم. و به خشنودیت نمىرسم و به خزانههاى رحمتت دست نمىیابم مگر به مدد اطاعت تو و رحمت سرشار تو.
إِلَهِی أَصْبَحْتُ وَ أَمْسَیْتُ عَبْداً دَاخِراً لَکَ، لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً إِلّا بِکَ، أَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَى نَفْسِی، وَ أَعْتَرِفُ بِضَعْفِ قُوّتِی وَ قِلّةِ حِیلَتِی، فَأَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی، وَ تَمّمْ لِی مَا آتَیْتَنِی، فَإِنّی عَبْدُکَ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ الضّعِیفُ الضّرِیرُ الْحَقِیرُ الْمَهِینُ الْفَقِیرُ الْخَائِفُ الْمُسْتَجِیرُ
خدایا شب را به صبح آوردم و روز را به شام بردم، در حالى که بنده ذلیلى از آن توأم که جز به مدد تو بر جلب نفعى و دفع ضررى قادر نیستم. من در باره خود به این ذلت و مسکنت گواهى مىدهم. و به ضعف نیرو و بیچارگى خود اعتراف مىکنم. پس به آنچه مرا وعده دادهاى وفا کن. و آنچه را که عطا کردهاى کامل ساز. زیرا که من بنده بینواى زار ناتوان، و مستمند بىسامان و خوار بىمقدار فقیر ترسان و زینهار خواه توأم.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَجْعَلْنِی نَاسِیاً لِذِکْرِکَ فِیمَا أَوْلَیْتَنِی، وَ لَا غَافِلًا لِإِحْسَانِکَ فِیمَا أَبْلَیْتَنِی، وَ لَا آیِساً مِنْ إِجَابَتِکَ لِی وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنّی، فِی سَرّاءَ کُنْتُ أَوْ ضَرّاءَ، أَوْ شِدّةٍ أَوْ رَخَاءٍ، أَوْ عَافِیَةٍ أَوْ بَلَاءٍ، أَوْ بُؤْسٍ أَوْ نَعْمَاءَ، أَوْ جِدَةٍ أَوْ لَأْوَاءَ، أَوْ فَقْرٍ أَوْ غِنًى.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست. و مرا از یاد عطایاى خود دچار فراموشى مکن. و از احسانت در آنچه بخشیدهاى غافل مساز. و از اجابت دعایم. اگر چه به تأخیر افتد ناامیدم منماى: در خوشى باشم یا در ناخوشى، در سختى یا در رفاه، در سلامت یا بلاء، در شدت حاجت یا در آغوش نعمت، در توانگرى یا درویشى، در فقر یا در غنى.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ ثَنَائِی عَلَیْکَ، وَ مَدْحِی إِیّاکَ، وَ حَمْدِی لَکَ فِی کُلّ حَالَاتِی حَتّى لَا أَفْرَحَ بِمَا آتَیْتَنِی مِنَ الدّنْیَا، وَ لَا أَحْزَنَ عَلَى مَا مَنَعْتَنِی فِیهَا، وَ أَشْعِرْ قَلْبِی تَقْوَاکَ، وَ اسْتَعْمِلْ بَدَنِی فِیمَا تَقْبَلُهُ مِنّی، وَ اشْغَلْ بِطَاعَتِکَ نَفْسِی عَنْ کُلّ مَا یَرِدُ عَلَیّ حَتّى لَا أُحِبّ شَیْئاً مِنْ سُخْطِکَ، وَ لَا أَسْخَطَ شَیْئاً مِنْ رِضَاکَ.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا، در همه حال به ثناء و مدح و سپاس خود مشغول دار، تا به بهرهاى که از دنیا به من دادهاى خوشحال نشوم و بر آنچه مرا از آن باز داشتهاى، غمگین نگردم. و دلم را به خلعت تقوى بپوشان، و بدنم را در آنچه از من مقبول تو است بگمار، و نفسم را بطاعت خود از اندیشهها و خاطراتى که بر من وارد مىشود بازدار، تإ؛پپّّ چیزى را که تو دشمن دارى دوست ندارم. و آنچه را که موجب خشنودى تو است، دشمن ندارم.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ فَرّغْ قَلْبِی لِمَحَبّتِکَ، وَ اشْغَلْهُ بِذِکْرِکَ، وَ انْعَشْهُ
بِخَوْفِکَ وَ بِالْوَجَلِ مِنْکَ، وَ قَوّهِ بِالرّغْبَةِ إِلَیْکَ، وَ أَمِلْهُ إِلَى طَاعَتِکَ، وَ أَجْرِ بِهِ فِی أَحَبّ السّبُلِ إِلَیْکَ، وَ ذَلّلْهُ بِالرّغْبَةِ فِیمَا عِنْدَکَ أَیّامَ حَیَاتِی کُلّهَا.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست. و دلم را براى محبت خود فارغ و بیاد خویش مشغول ساز. و به ترس و هراس خود از درافتادن به پرتگاه هوى نگاه دار، و به رغبت بسوى خود نیرومند کن، و به فرمانبرداریت متمایل نماى. و آن را در خوشایندترین راهها در نظر خود روان کن، و سراسر ایام زندگیم به رغبت در رحمتهاى خود رام ساز.
وَ اجْعَلْ تَقْوَاکَ مِنَ الدّنْیَا زَادِی، وَ إِلَى رَحْمَتِکَ رِحْلَتِی، وَ فِی مَرْضَاتِکَ مَدْخَلِی، وَ اجْعَلْ فِی جَنّتِکَ مَثْوَایَ، وَ هَبْ لِی قُوّةً أَحْتَمِلُ بِهَا جَمِیعَ مَرْضَاتِکَ، وَ اجْعَلْ فِرَارِی إِلَیْکَ، وَ رَغْبَتِی فِیمَا عِنْدَکَ، وَ أَلْبِسْ قَلْبِیَ الْوَحْشَةَ مِنْ شِرَارِ خَلْقِکَ، وَ هَبْ لِیَ الْأُنْسَ بِکَ وَ بِأَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ طَاعَتِکَ.
بهشت خود مقرر دار و مرا نیروئى بخش که بوسیله آن همه بار رضاى ترا بر دوش کشم و فرارم را بسوى تو و رغبتم را در آنچه نزد تو است قرار ده، و دلم را در جامه رمیدگى از اشرار خلق خود بپوشان، و الفت و انس با خود و دوستان و اهل طاعتت را به من ارزانى دار.
وَ لَا تَجْعَلْ لِفَاجِرٍ وَ لَا کَافِرٍ عَلَیّ مِنّةً، وَ لَا لَهُ عِنْدِی یَداً، وَ لَا بِی إِلَیْهِمْ حَاجَةً، بَلِ اجْعَلْ سُکُونَ قَلْبِی وَ أُنْسَ نَفْسِی وَ اسْتِغْنَائِی وَ کِفَایَتِی بِکَ وَ بِخِیَارِ خَلْقِکَ.
و تقوایت را از دنیا توشهام گردان و سفر مرا به جانب رحمتت و ورود مرا بسر منزل خشنودیت قرار ده و مسکنم را در و از فاجرى و کافرى منتى بر من قرار مده. و براى آنان درباره من نعمتى و مرا بسوى ایشان حاجتى مگذار. بلکه آسایش دل و آرامش جان و بىنیازى و کفایت کار مرا به عهده لطف خود و گزیدگان خلق خود گیر.
اللّهُمّ صَلّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْنِی لَهُمْ قَرِیناً، وَ اجْعَلْنِی لَهُمْ نَصِیراً، وَ امْنُنْ عَلَیّ بِشَوْقٍ إِلَیْکَ، وَ بِالْعَمَلِ لَکَ بِمَا تُحِبّ وَ تَرْضَى، إِنّکَ عَلَى کُلّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، وَ ذَلِکَ عَلَیْکَ یَسِیرٌ.
خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست و مرا با ایشان همنشین و یار ساز، و به شوق بسوى تو و به انجام آنچه دوست دارى و بپسندى بر من منت بگذار. زیرا تو بر هر چیز قدرت بىپایان دارى، و این کار براى تو آسان است.
التماس دعا حاجت روا