(تاریخ وقوع: 10 صفرسال 99 هجری قمری) عمر بن عبدالعزیز، هشتمین نفرى است که از خاندان بنى امیه به خلافت دست یافت. وى گرچه از این طایفه ناحق و ضد ولایت است، ولیکن نسبت به خلفاى پیش از خود و پس از خود از بنى امیه، نام نیکى از خود برجاى گذاشت و بسیارى از کردارهاى وى مورد ستایش دوستان و مخالفان بنى امیه از جمله مورخان و سیره نگاران اهل سنت قرار گرفته است.
پدرش در سنین کودکى وى وفات یافت و سرپرستى عمر بن عبدالعزیز را عمویش عبدالملک بن مروان (پنجمین خلیفه اموى) بر عهده گرفت و وى را به جمع فرزندان خود افزود و حتى بر برخى از آنان، او را ترجیح مى داد. عبدالملک، دختر خود فاطمه را به عقد عمر بن عبدالعزیز درآورد.[۱]
عمر بن عبدالعزیز در 25 سالگى از سوى پسرعمویش ولید بن عبدالملک به فرماندارى مکه، مدینه و طائف منصوب گردید و این مقام را از سال 86 تا 93 قمرى بر عهده داشت.[۲] وى در آغاز فرماندارى خود بر حجاز، ده تن از فقهاى برجسته مدینه را گردآورد و آنان را مشاور خود ساخت و به آنان سوگند داد که او را در احقاق حق و نهى از باطل یارى دهند و خود را موظف ساخت که از رایزنى و پیشنهادات آنان، لحظه اى غافل نسازد.[۳]
سرانجام با حسادت حجاج بن یوسف ثقفى (عامل ولید در عراق) و شکایت وى در نزد خلیفه نسبت به عمر بن عبدالعزیز، مبنى بر این که وى مخالفان دولت بنى امیه را در مکه و مدینه پناه مى دهد و آنان را در ابراز عقیده خویش آزاد مى گذارد، خلیفه از او ناخرسند شد و وى را در سال 93 قمرى از امارت حجاز معزول ساخت و به جاى وى، عثمان بن حیان را منصوب کرد.[۴]
اما پس از آن که سلیمان بن عبدالملک به خلافت رسید از عمر بن عبدالعزیز دلجویى کرد و وى را از مشاوران عالىرتبه خویش قرارداد و تلاش کرد از اندیشه ها و نظرات وى پیروى کند. عمر بن عبدالعزیز بر این عقیده بود که با سفارش ها و اندرزهاى خویش، سلیمان بن عبدالملک را به اصلاحات وادار و از منکرات و رفتارهاى ناپسند بازدارد.[۵]
سلیمان بن عبدالملک در دهم و به روایتى در بیستم صفر سال 99 قمرى در شهر دابق در سرزمین قسرین، وفات کرد و در هنگام وفاتش طى وصیت نامه اى، عمر بن عبدالعزیز را ولى عهد و جانشین خود معرفى کرد.[۶]
عمر بن عبدالعزیز پس از بدست گرفتن خلافت، نخستین کارش این بود که هر چه از همسرش فاطمه بنت عبدالملک از قبیل جواهرات، زینت آلات، اراضى و دارایى هاى دیگر در نزدش بود به بیت المال بازگردانید و به همسرش گفت: من و تو و این اموال در یک خانه نمى گنجیم! ولى هنگامى که وفات کرد و یزید، برادر همسرش به خلافت رسید، همه آن دارایى ها را به خواهرش بازگردانید. فاطمه نپذیرفت و گفت: نمى خواهم به هنگام زنده بودن همسرم از او اطاعت کرده باشم و پس از مرگش نافرمانى کنم. آن گاه، یزید همه آن دارایى ها را در میان اهل خانه و کسان خود تقسیم کرد.[۷]
سرانجام عمر بن عبدالعزیز، پس از دو سال و پنج ماه خلافت در 39 سالگى بدرود حیات گفت. تاریخ درگذشت وى رجب سال 101 و بنا به روایتى جمادى سال 102 هجرى قمرى در "دیرسمعان" از مناطق شام است. عمر بن عبدالعزیز پیش از وفات به مدت بیست روز بیمار بود و پس از آن وفات کرد و در همان دیر سمعان به خاک سپرده شد.[۸]
پس از او، یزید بن عبدالملک به عنوان نهمین خلیفه اموى بر تخت خلافت تکیه زد و آن چه را که عمر بن عبدالعزیز انجام داده بود، همه را دگرگون ساخت و روش نابخردانه خلفاى پیشین بنى امیه را در پیش گرفت.[۹]
1- البدایة والنهایة (ابن کثیر)، ج 9-10، ص 193.
2- همان، ص 194.
3- تاریخ دمشق (ابن عساکر)، ج 45، ص 141.
4- تاریخ امراء المدینه المنورة (عارف احمد عبدالغنی)، ص 86.
5- البدایة والنهایة،ج 9-10، ص 195.
6- تاریخ دمشق، ج 45، ص 164 و ص 158؛ تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 123 و تاریخ الطبرى، ج 6، ص 546 و ص 550.
7- تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 123.
8- تاریخ دمشق، ج 45، ص 128 و ص 131.
9- تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 127.
منابع:
سید تقى واردى، روز شمار تاریخ اسلام، جلد دوم، ماه صفر
پایگاه دانشنامه اسلامی