شعر و ادب را برای بیان احساسات، پزشکی و زیست را برای بدن، ریاضی را برای اعداد، فقه و اصول را برای دین، فلسفه و منطق را برای شناخت.
هر علمی را به هدفی میآموزیم. ظاهر اندکی از علمی را میآموزیم و به خود میبالیم از این همه فهم، و آه از این همه جهل. جهل به دریای علم. جهل به موسی بن جعفر، جهل به کاظمی که نامهها را نخوانده پاسخ میفرستاد[1] و علی بن ابی حمزه وسعت این علم را بهتر میداند:
آری، روزی 30 نفر غلام حبشی را نزد امام کاظم آوردند، امام با آنها به زبان خودشان سخن گفتند؛ امام سخن میگفتند و مرا بیشتر به تعجب رهسپار میکردند، آخر چگونه؟ آقا که از کسی این زبان را نیاموختهاند، هر چه فکر میکردم کمتر به نتیجه میرسیدم.
در آخر از امام پرسیدم:
یابن رسول الله شما به زبان خودشان با آن غلامان صحبت کردید؟؟؟
امام فرمودند: «تعجب نکن آنچه ندیدهای از آنچه دیدهای بسیار عجیبتر است، آنچه دیدی مثل قطره آبی است که پرندهای با منقار خود از دریا برگیرد؛
امام مثل دریای بیکران است که تمام نشدنیست و شگفتیهایش از عجایب دریا بیشتر است».[2]
و ما ماندهایم و دریایی از جهل!
و بیاییم از خدا بخواهیم که هیچگاه مصداق این روایت نبوی نشویم که فرمود: «کسی که بمیرد و امام زمانش را نشناسد مرده است به مردن جاهلیت».[3]
پینوشت:
______________________________________
[1] بحارالانوار ج 48 ص 34
[2] بحارالانوار ج48 ص 70
[3] وسائل الشیعه، ج 16، ص 246(عَنِ النَّبیِّ - ص- قالَ: مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیْتَةً جاهِلِیَّةً )