عالی نیوز به نقل از رهروان ولایت: برخی اوقات، حرفها و مطالبی را از این طرف و آن طرف میشنویم که نمیدانیم چقدر درست هستند و چقدر حقیقت دارند و گاه شوخی میکنیم و میگوییم که این حرفها و مطالب، از علوم «سینه به سینه» و از کتابهای «صدر الواعظین» و «کفایه الواعظین» و «لسان الذاکرین» به دست ما رسیده است. آیا نقل این گونه مطالب برای مردم، کار صحیحی است؟
نه: «لَا تُحَدِّثُ النَّاسَ بِکُلَّ مَا تَسْمَعُ فَکَفَی بِذَلِکَ خُرْقاً؛
هر چه را میشنوی با مردم در میان نگذار؛ زیرا برای نادانی تو همین بس است.» (۱۹۷)
۴۷. آقا! چنان چه برایتان امکان دارد، یکی دیگر از ملاکها و معیارهای حجم سخن و کمیت سخنرانی را برای ما ذکر بفرمایید تا از آن استفاده کنیم و آن را در سخنرانی هایمان به کار بندیم؟ چون نظریات سخنوران در این زمینه متفاوت و گاهی ضد و نقیض است.
ببینید ملاک دیگری که وجود دارد، توجه به این نکته است: «الکَلَامُ بَینَ خَلَّتَی سَوْء: هُمَا الاِکْثَارُ وَ الاِقْلالُ فَالاِکْثارُ هَذَرٌ وَ الاِقْلالُ عَی وَ حَصْرٌ؛
سخن میان دو هم نشین بد قرار دارد: یکی پر گویی و دیگری کم گویی است. پر گویی عامل بیهوده گویی و یاوه گویی، و کم گویی عامل ناتوانی و درماندگی است.» (۱۲۶۴)
۴۸. علی جان! از شرائط و ویژگیهای سخنوران موفق برای ما مطالبی را فرمودید. اکنون میخواهم که از ویژگیهای سخنوران ناموفق و زیانکار نیز برای ما مطالبی را بفرمایید.
یکی از نشانهها و ویژگیهای سخنوران ناموفق این است: «أَخْسَرُ النَّاسِ مَنْ قَدَرَ أنْ یقُولَ الحَقُ وَ لَمْ یقُلْ؛
زیانکارترین مردم کسی است که میتواند حق را بگوید، ولی نمیگوید.» (۲۹۰)
۴۹. چون بلاغت سخن و بلیغ بودن سخنور برای ما مهم است، مولا جان! میخواستم بار دیگر درباره «بلاغت» سخن بگویید و آن را تعریف کنید و توضیح دهید. ببخشید که این سوال را تا کنون چند بار از شما نمودهام.
اشکالی ندارد. یکی از تعریفهای بلاغت این است: الْبَلاغَةُ مَا سَهُلَ عَلَی الْمَنْطِقِ وَ خَفَّ عَلَی الْفِطْنَةِ؛
رسایی و بلاغت سخن در آن است که به آسانی بر زبان جاری گردد و به آسانی نیز فهمیده شود.» (۱۱۱)
۵۰. برخی اوقات و پس از پایان سخنرانی، شنوندگانمان دور ما جمع میشوند و از ما سوالاتی میکنند. جواب بعضی از سؤالات را میدانیم و به آنان میگوییم، ولی به پاسخ برخی از پرسشها یقین، یا اطمینان نداریم و در نتیجه، جواب آنها را نمیدانیم. از طرفی هم، برای خودمان شخصیتی قائل هستیم و نزد مستمعانمان نیز از شخصیت بالایی برخورداریم و همین باعث میشود در برابر سؤالاتی که جواب آنها را نمیدانیم، خجالت بکشیم که به آنان صریحاً بگوییم: جواب سؤال شما را نمیدانیم، و فکر میکنیم که به شخصیت علمی و روحانی ما بر میخورد و شاید شنوندگانمان نیز فکر کنند که ما فاضل نیستیم و مثلاً کم سواد و بی مایه هستیم. مولا جان! در چنین شرائطی چه کار باید بکنیم؟
به همه کسانی که مثل شما در چنین شرایطی قرار میگیرند، باید بگویم: «لا یسْتَحْیینَّ أحَدٌ إذَا سُئِلَ عَمَّاً لا یعْلَمُ أنْ یقُولَ لا أَعْلَمُ؛
اگر چیزی را از کسی بپرسند که پاسخ آن را نمیداند، هرگز شرم نکند از اینکه بگوید نمیدانم.» (۹۴۵)