عالی نیوز به نقل از رهروان ولایت، گاهی اوقات اتفاقاتی که برای دیگران افتاده و آن را با آیه ای از آیات قرآن کریم مطابقیت نموده اند برای ما بسی درس آموز است ازجمله:
1. غرق حتمی: یکی از بزرگان به صاحب بن عبّاد رقعهای در شفاعت و حمایت ظالمی که مستوجب
قتل شده بود نوشت. نوع قتل بدین صورت بود که او را در حوض آب، مکرر فرو
برند تا وقتی که بمیرد. صاحب بن عباد در جواب رقعه آن بزرگ، این آیه را
نوشت: «... وَ لا تُخاطِبْنی فی الَّذینَ ظَلَمُوا اِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ»؛
(۱) «و درباره آنها که ستم کردند با من صحبت مکن، که (همه) آنها غرق شدنی
هستند!»
۲. حاضر جواب
امیر اسماعیل گیلکی پسر خوانده ای داشت که دچار مرض آبله شد و زیبایی صورت
وی در اثر این بیماری از بین رفت. وی روزی در برابر امیر اسماعیل ایستاده
بود؛ امیر از تغییر زیبایی صورت آن پسر تعجب می کرد که چگونه تبدیل به این
زشتی شده است؟ قاضی ابو منصور که در آنجا حاضر بود، این آیه را خواند:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ فی اَحْسَنِ تَقْویم ثُمَّ رَدَدْناهُ
اَسْفَلَ سَافِلینَ»؛ (۲) «ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم، سپس
او را به پایین ترین مرحله باز گرداندیم.»
چون خود قاضی نیز چهره زیبایی نداشت، پسر در پاسخ گفت: «وَ ضَرَبَ لَنا
مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ...»؛ (۳) «و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را
فراموش کرد.» قاضی خجل گشت و دیگران از حاضر جوابی پسر متعجب شدند.
۳. سرقت ادبی
یکی از بزرگان به صاحب بن عباد نامه ای نوشت در نهایت لطافت، که آثار فصاحت
و بلاغت از آن ظاهر بود. وقتی صاحب بن عباد آن را مطالعه کرد، دریافت که
اکثر این کلمات نغز و بدیع که در نامه درج شده، از خود اوست، از این رو، در
جواب او این آیه را نوشت: «...هذِهِ ِبضاعَتُنا رُدَّت اِلَیْنا...»؛ (۴)
«این سرمایه ماست که به ما باز پس گردانده شده است.»
4. اثر یک آیه قرآن
«سلمی» یکی از بزرگان بصره میگوید: در یکی از راهها صدای نعرهای شنیدم.
نزدیک رفتم. از کسانی که آنجا حاضر بودند، جریان را پرسیدم. گفتند: این مرد
از افرادی است که حضور قلب و توجه به معنویات دارد و بر اثر شنیدن آیهای
از قرآن، فریادش بلند و بیهوش گشته است.
گفتم: کدام آیه؟ گفتند: آیه «أَ لَمْ یأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا أَنْ
تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ» (۱)؛
«آیا زمان آن فرا نرسیده است برای کسانی که ایمان آورده اند که دلهایشان به
یاد خدا و آنچه از حق نازل شده است، نرم شود؟» سلمی میگوید: بعد از مدتی
آن مرد به هوش آمد و این سخنان را در قالب اشعاری گفت: «آیا هنگام آن
نرسیده است که زمان هجران به سر آید و شاخه بلند و خوشبوی امید من خندان
شود؟ و آیا وقت آن فرا نرسیده که برای عاشق شیفته و بیقراری که آب شده و
کمرش خم گشته، بگریند و به او ترحم کنند؟ آری، با آب شور و شوق در صفحه دلم
نامهای نوشتم که چهره زیبا و رنگارنگ و جالبی نشان میداد.»
بعد از گفتن این سخنان سه بار گفت: اشکال، اشکال، اشکال! [یعنی در کارهای
ما اشکال است و ما خود را خالص و صاف نکرده ایم] سپس دوباره بیهوش شد و به
زمین افتاد و از دنیا رفت. (2)
5. قاضی درستکار
در زمان مهدی عباسی، «عاتبة بن یزید» قاضی بغداد بود. روزی هنگام ظهر عاتبه
همراه با دفتر دیوان قضاوت بر مهدی وارد شد و از او خواست که دفتر را از
او بگیرد و استعفای او را بپذیرد. پرسید: سبب استعفا چیست؟ قاضی گفت: دو
نفر برای حل مشکلی نزد من آمدند و هر کدام دلیل و شاهدی آوردند که محتاج به
تامّل و اندیشه بود. آنها را رد کردم تا شاید بروند آشتی کنند و نزاع بر
طرف شود.
یکی از آنان متوجه شده بود که من به رطب علاقه دارم؛ لذا مقداری رطب عالی
تهیه و به خادم هم پول قابل توجهی داده بود که آن را به من برساند. تا چشمم
به رطب افتاد، به خادم گفتم: به صاحبش برگردان! امروز دوباره آن دو نفر
برای قضاوت آمدند. دیدم در نظر من صاحب رطب مقدم و محبت من به او بیشتر
است.
این است داستان من که هنوز هدیه را قبول نکرده، آن گونه تمایل به صاحب رطب
دارم. بعد از قبول هدیه چه خواهد شد؟ من میترسم فریب هدیهها را بخورم و
نتیجهاش فساد در میان مردم باشد؛ لذا مرا معاف دار!» (۳)